BLACK WINE_part8

1.5K 261 6
                                    

جیمین با لبخند دوتا لیوان ابمیوه اورد و کنار تهیونگ نشست.

یکی از ابمیوه ها رو به تهیونگ داد و خودشم لباش رو به لیوان چسبوند.

+اومم...اینجا شغل دومتونه؟؟

یه قلوپ دیگه خورد و سرش رو تکون داد.

جیمین:یه جورایی اره...ولی این بیشتر مثل رد گم کردنه.

به منظور تایید سرش رو تکون داد و به دوربین روی میز خیره شد.

لعنتی...چرا متوجه دوربین نشد.

پسر اون پیشرفته ترین دوربین توی جهان بود که هنوز به بازار نیامده.

جیمین متوجه چشمای براق تهیونگ شد و کوتاه خندید.

اون واقعا به عکاسی علاقه داره.

از جاش بلند شد و دوربین عکاسی رو توی دستاش گرفت که باعث شد چشمای تهیونگ دوربین رو دنبال کنه و وقتی متوجه شد دید که جیمین با چهره ی کیوتی براندازش میکنه.

جیمین:هاها...تو خیلی کیوتی...باید چشمای خودت رو میدیدی...داشتی قلب گریه میکردی.

و در ادامه ی حرفش با یه حرکت غافلگیر کننده از تهیونگ عکس گرفت.

واو حق با جیمینه...چشماش یه عشق خاصی رو منعکس میکنه.

+اوممم...این دوربین مال کیه؟!

جیمین به دوربین نگاه انداخت و لباش رو اویزون کرد.

جیمین:از شانس بدت مال یونگی هیونگه.

با شنیدن این جمله بادش خالی شد و با چهره ی داغونی به دوربین توی دستای جیمین خیره شد.

اون واقعا بدشانسه.

جیمین:ولی فکر کنم اشکالی نداشته باشه اگه تو ازش استفاده کنی.

دوباره چشماش برق زدن و جیمین دوربین رو سمت تهیونگ گرفت.

دستش رو سمت دوربین دراز کرد که اون رو از بین دستای جیمین خارج کنه که در اتاق باز شد.

یونگی و جیهوپ و یه پسرون نااشنای دیگه وارد شدن.

نگاه یونگی به دوربین افتاد و کم کم اخماش پر رنگ شدن.

با قدمای محکم ولی اروم نزدیک شد و با یکم خشونت دوربین رو گرفت.

_فکر کنم در مورد دست نزدن به وسایل شخصیم واست توضیح داده بودم پارک جیمین.

🥃🍷Black Wine🍷🥃Where stories live. Discover now