جیمین با لبخند دوتا لیوان ابمیوه اورد و کنار تهیونگ نشست.
یکی از ابمیوه ها رو به تهیونگ داد و خودشم لباش رو به لیوان چسبوند.
+اومم...اینجا شغل دومتونه؟؟
یه قلوپ دیگه خورد و سرش رو تکون داد.
جیمین:یه جورایی اره...ولی این بیشتر مثل رد گم کردنه.
به منظور تایید سرش رو تکون داد و به دوربین روی میز خیره شد.
لعنتی...چرا متوجه دوربین نشد.
پسر اون پیشرفته ترین دوربین توی جهان بود که هنوز به بازار نیامده.
جیمین متوجه چشمای براق تهیونگ شد و کوتاه خندید.
اون واقعا به عکاسی علاقه داره.
از جاش بلند شد و دوربین عکاسی رو توی دستاش گرفت که باعث شد چشمای تهیونگ دوربین رو دنبال کنه و وقتی متوجه شد دید که جیمین با چهره ی کیوتی براندازش میکنه.
جیمین:هاها...تو خیلی کیوتی...باید چشمای خودت رو میدیدی...داشتی قلب گریه میکردی.
و در ادامه ی حرفش با یه حرکت غافلگیر کننده از تهیونگ عکس گرفت.
واو حق با جیمینه...چشماش یه عشق خاصی رو منعکس میکنه.
+اوممم...این دوربین مال کیه؟!
جیمین به دوربین نگاه انداخت و لباش رو اویزون کرد.
جیمین:از شانس بدت مال یونگی هیونگه.
با شنیدن این جمله بادش خالی شد و با چهره ی داغونی به دوربین توی دستای جیمین خیره شد.
اون واقعا بدشانسه.
جیمین:ولی فکر کنم اشکالی نداشته باشه اگه تو ازش استفاده کنی.
دوباره چشماش برق زدن و جیمین دوربین رو سمت تهیونگ گرفت.
دستش رو سمت دوربین دراز کرد که اون رو از بین دستای جیمین خارج کنه که در اتاق باز شد.
یونگی و جیهوپ و یه پسرون نااشنای دیگه وارد شدن.
نگاه یونگی به دوربین افتاد و کم کم اخماش پر رنگ شدن.
با قدمای محکم ولی اروم نزدیک شد و با یکم خشونت دوربین رو گرفت.
_فکر کنم در مورد دست نزدن به وسایل شخصیم واست توضیح داده بودم پارک جیمین.
YOU ARE READING
🥃🍷Black Wine🍷🥃
Fanfictionblack wine_شراب سیاه اینکه انسان ها گناه میکنن تقصیر خودشون نیست!! اینکه گناهشون به مرور زمان براشون جذاب میشه هم تقصیر خودشون نیست!! بیاید قبول کنیم پدر ما که توی بهشت زندگی میکرد هم گناه کرده و از بهشت رانده شده و این نشون میده هر چقدر هم پاک باشی...