BLACK WINE_PART44

1.4K 216 29
                                    

به مرده گنده ای که با ذوق بچگونه ای،گربه ی توی بغلش رو تکون میداد خیره شد.

از وقتی یونگی سبد گربه ی نارنجی_مشکی_سفید رنگ رو جلوش گذاشته بود،یک ثانیه هم نگاهش رو ازش نگرفته.

جیمین اخم ظریفی کرد و گل رزش رو بین انگشتاش تکون داد.

از گربه ها متنفره.

ببخشید باید اصلاح کنم...از این گربه ای که با عشوه خودش رو به پاهای جانگکوک میمالید و سعی در اغواش رو داشت،متنفره.

با حرص پوفی کرد و کنار جانگکوک روی زمین نشست.

جانگکوک:جیمین شی نگاه کن موچی چقدر لوسه.

و با ذوق بیشتری خندید.

"جئون جانگکوک...پس اون ابهت و جذابیت کجا رفت؟؟"

جیمین:تو...چرا انقدر شیرینی؟؟

خنده ی جانگکوک با سوال بی اختیار جیمین قطع شد.

سعی کرد تعجبش رو مخفی کنه.

جانگکوک:یه سری ادما توی زندگی هستن که تو احساس میکنی نیازی به نقش بازی کردن نداری...نقش بازی کردن واسه اینکه نشون بدی به قدری قوی هستی که احساسات دیگران برات اهمیتی نداره...تو جز اون ادما هستی جیمین شی...من دلیلی نمیبینم جلوت نقش بازی کنم!!

سکوت جیمین و نگاه مبهوتش باعث شد دوباره به موچی خیره بشه و اون گربه ی لوس رو با احتیاط روی پاهاش بذاره.

جیمین با احساس چیزی که داشت پاهای لختش رو سوراخ میکرد،چشماش گرد شد.

اب دهنش رو قورت داد و نگاهش رو به پاهاش داد.

اون گربه ی لعنتی داشت پنجه های صورتی و تپولش رو توی گوشت پاهای جیمین فرو میکرد.

داد زد و اون بچه گربه رو ده متر اون ورتر پرت کرد جوری که جانگکوک با ترس سمتش رفت و داشت دعا میکرد بلایی سر این موجود بی گناه و زنده نیومده باشه.

با نگرانی اون گربه ی بدبخت رو توی اغوشش گرفت و سعی کرد ارومش کنه.

گربه ی بیچاره اروم ناله میکرد.

جانگکوک کلافه بخاطر قطع نشدن صدای ناله هاش،اخم کرد و با خشم به جیمین خیره شد.

جیمین با بیخیالی داشت در و دیوار رو انالیز میکرد که چشمش به چهره ی غضبناک جانگکوک افتاد.

صورتش از خشم از قرمز روبه کبودی میرفت.

جانگکوک:جیمین شی...خیلی بی خاصیتی.

🥃🍷Black Wine🍷🥃Where stories live. Discover now