روبه روی اینه ی قدی اتاقش ایستاده بود و داشت موهاش رو شونه میکرد تا اماده بشه ولی نمیدونست دقیقا برای چی باید اماده میشد.
طبق معمول یونگی بهش دستور داده بود و سعی کرد باهاش بحث کنه ولی مثل دفعه های قبل یونگی برنده شد.
در اتاقش اروم باز شد و جیمین با لبخند فوق العاده بامزه و مهربون وارد اتاق تهیونگ شد.
جیمین:خب اماده ای دیگه؟!
حقیقتا اوایل از این پسر خوشش نمی اومد چرا که خاطره ی اولین ملاقتشون اصلا خوب نبود ولی مثل اینکه مهربونی و شیرینی جیمین به قدری زیاده که تهیونگ بی اختیار اون نفرت اول رو از یاد برد.
لبخند زد و سرش رو تکون داد.
+اره بریم.
با هم از اتاق خارج شدن و سمت پذیرایی رفتن.
یونگی،نامجون و جیهوپ کنار یه قفسه ی کتاب ایستاده بودن و حرف میزدن ولی با ورد اون دوتا ساکت شدن.
_اماده اید؟
جیمین:بله هیونگ.
یونگی با دیدن موافقت تهیونگ سرش رو تکون داد و یه کتاب از بین بقیه ی کتابای توی قفسه برداشت.
البته بیشتر شبیه البوم خانوادگیه و تهیونگ با کمی دقت فهمید که حدسش درست از اب دراومد.
یونگی ورق زد تا که به یه صفحه رسید که یه کلید ازش اویزون بود،کلید رو برداشت و دوباره سمت قفسه ی کتابا رفت.
کتابای یه قسمت رو کنار زد و کلید رو داخل جای کلید وارد کرد.
قفسه ی کتابا مثل در های دروازه باز شدن و یک در اهنی نمایان شد.
یونگی روبه روی در اهنی ایستاد و یه نور باریک زرد رنگی انالیزش کرد و بعد از اینکه اون نور سبز رنگ شد در کنار رفت و یه در دیگه ظاهر شد.
یونگی سمت کناره ی در رفت.
چشمش رو روی قفل در گذاشت که بعد از تایید ورد در باز شد.
_خب،جیمین،تهیونگ و نامجون برید اتلیه.منو جیهوپ هم میریم اداره،زود برمیگیردیم.فقط...
بچه ها خواستن برن ولی با اخرین کلمه ای که یونگی گفت متوقف شدن.
نفسش رو خارج کرد و چشماش رو بست.
_جونگکوک خطرناکه مواظب باشید.
نامجون:هی نگران نباش اینم مثل بقیه ی ماموریتا از پسش برمیایم.
VOCÊ ESTÁ LENDO
🥃🍷Black Wine🍷🥃
Fanficblack wine_شراب سیاه اینکه انسان ها گناه میکنن تقصیر خودشون نیست!! اینکه گناهشون به مرور زمان براشون جذاب میشه هم تقصیر خودشون نیست!! بیاید قبول کنیم پدر ما که توی بهشت زندگی میکرد هم گناه کرده و از بهشت رانده شده و این نشون میده هر چقدر هم پاک باشی...