اروم مقابل کیم ایستاد و محکم پرونده ی قطور رو روی میز کوبید.
نمیدونست چرا این مرد ذره ای احساس شرم نمیکنه و همینطور گستاخانه خیره ی حرکات خشن و سرد یونگی بود.
یونگی دستاش رو توی جیباش فرو کرد و اروم مقابل پدر تهیونگ نشست.
_خودت بهم بگو...از کدوم جرمات شروع کنم؟؟قاچاق مواد مخدر،قاچاق ادم،قاچاق اعضای بدن انسان یا قتل هفت خانواده که خانواده ی من هم جزشون بود؟؟چیکار کنم که نفرتم نسبت بهت کمتر بشه؟؟
یونگی صدایی از جانب مرد روبه روش نمیشنید.
همینه...یونگی میخواد احساس شرمندگی و عذاب وجدانش رو ببینه.
خنده ی عصبی کرد و با خشم داد زد.
_اخه بیشعور تو حتی به ناموس خودت هم رحم نکردی.تو ادمی یا حیوون؟؟پسرت رو دست یه شخص بی همه چیز سپردی؟؟خجالت نمیکشی جلو چشمات به پسرت تجاوز کردن؟؟اونم کی؟؟برادرت!!اصلا میفهمی غیرت یعنی چی؟؟با توم؟؟
سیلی محکمی روی گونه ی کیم زد و به چهرش که از اشک خیس بود خیره شد.
برای یونگی مهم نیست این فرد پدر عشق زندگیشه.
چون دقیقا این مرد کل دنیاش رو نابود کرد.
خانوادش رو ازش گرفت و اجازه داد تهیونگش این همه سال زجر بکشه.
همیشه همه میگفتن که یونگی حتما باید توی جایی کار کنه که مناسب رفتار های بی رحمش باشه،چون سطح اداره ی پلیس زیادی واسه رفتار خشن یونگی پایینه.
_سرت رو بلند کن.
مرد بی حرکت موند و فقط شونه هاش تکون میخورد.
یونگی کلافه با پا محکم به پای میز کوبید و بار دیگه فریاد کشید.
_گفتم سرت رو بلند کن و واسه من ابغوره نگیر.
بالاخره با هدایت دست یونگی سرش رو بالا اورد و به اون چشمایی که نفرت رو توی خودش جمع کرده بود خیره شد.
کیم میدونه با چه ادمی روبه رو شده.
میدونه که مین یونگی کیه و چیکارست.
شنیده بود که یونگی کابوس شب خلافکاراست.
فکر میکرد بقیه بی دلیل از یونگی میترسن و این فقط لقبشه که اون رو جذاب و مرموز کرده.
ولی حالا که باهاش مواجه شده فهمیده که شایعه ها حقیقت دارن و یونگی حتی بدتر هم هست.

YOU ARE READING
🥃🍷Black Wine🍷🥃
Fanfictionblack wine_شراب سیاه اینکه انسان ها گناه میکنن تقصیر خودشون نیست!! اینکه گناهشون به مرور زمان براشون جذاب میشه هم تقصیر خودشون نیست!! بیاید قبول کنیم پدر ما که توی بهشت زندگی میکرد هم گناه کرده و از بهشت رانده شده و این نشون میده هر چقدر هم پاک باشی...