_منظورت چیه؟؟
جانگکوک روی تخت نشست و کلش رو بین دستاش گرفت.
خسته شده بود.
اون طرز نگاه جیمین عذابش میداد.
یونگی با دیدن جانگکوک شکست خورده اروم نزدیکش شد.
زهرش گرفته شده...دیگه خطری نداره.
دستاش رو از روی سرش برداشت و با چشمای لرزون به یونگی منتظر خیره شد.
دستاش رو روی پاهاش کشید و نگاهش رو به اطراف داد که با دیدن دوربینای گوشه های زندان سیخ نشست.
اب دهنش رو قورت داد و روبه یونگی گفت:
جانگکوک:همه چی رو اعتراف میکنم فقط به یه شرط...
یونگی همچنان کنجکاو نگاش میکرد که جانگکوک با چشم و ابرو بهش اشاره کرد تا نزدیکش بشه.
نمیدونست میتونه به جانگکوک اعتماد کنه یا نه ولی انگار این جانگکوک با جانگکوک قبل خیلی فرق میکنه.
این جانگکوک خیلی بی دفاعه...جوریه که انگار حاضره تمام دنیاش رو بده تا یه چیز کوچیک گیرش بیاد.
همینطور هم هست.
جانگکوک داره نقشه هاش رو باد بر هوا میکنه تا جیمینش فقط یه چیز کاملا کوچیک از خاطره ی جانگکوک یادش بیاد.
یونگی بیشتر به جانگکوک نزدیک شد.
چشمای قرمزش چشمای خسته ی یونگی رو زیر نظر داشت.
جانگکوک:بگو دوربینا رو بردارن.
_چرا؟؟
جانگکوک:قسم میخورم نمیخوام کاری کنم فقط میخوام چیزایی بهت بگم که بهتره اول خودت بفهمیشون.
یونگی نگاه مشکوکی به جانگکوک انداخت و با احتیاط گوشیش رو از جیبش دراورد و همزمان گفت:
_بدون دوربین نمیشه اینا رو خاموش میکنم ولی دوربین خودم رو روشن میکنم.
جانگکوک:مواظب باش و بهم قول بده که کسی اون رو نبینه.
_هه الان مثلا نباید نگران این باشی که چجوری ازم رضایت بگیری تا بیارمت بیرون؟؟
جانگکوک:بهت میگم همه چی رو میگم اون وقت هر چقدر دوست داشتی میتونی زجرم بدی ولی قبلش قضاوتم نکن.
با نگاه ریز ازش دور شد و گوشیش رو دم گوشش گذاشت.
_جیمین لطفا برو تو اتاقم داخل کشو دوم میزم یه دوربین فیلمبرداری و پایه هاش هست اگه میشه بیارشون در ضمن بعد از اینکه وسایل رو اوردی فیلم ضبط شده ی امروز جانگکوک رو پاک کن.

VOCÊ ESTÁ LENDO
🥃🍷Black Wine🍷🥃
Fanficblack wine_شراب سیاه اینکه انسان ها گناه میکنن تقصیر خودشون نیست!! اینکه گناهشون به مرور زمان براشون جذاب میشه هم تقصیر خودشون نیست!! بیاید قبول کنیم پدر ما که توی بهشت زندگی میکرد هم گناه کرده و از بهشت رانده شده و این نشون میده هر چقدر هم پاک باشی...