BLACK WINE_part10

1.6K 270 31
                                    

با تلاش زیاد چشمای دردناک و بهم دوخته ش رو باز کرد.

انقدر درد بدنش زیاد بود که نمیتونست گردنش رو حرکت بده.

انگاری یه نفر با چوب حسابی کتکش زده.

لباش رو از هم باز کرد ولی صدایی از حنجرش خارج نشد.

بالاخره صدای اه مانندی از ته گلوش خارج شد و بقیه رو متوجه خودش کرد.

جیهوپ با خوشحالی و ذوق نزدیک تهیونگ شد و کمکش کرد روی تخت بشینه.

جیمین لبخند گشادی زد و یه لیوان اب ولرم به جیهوپ داد تا به تهیونگ بده.

بعد از اینکه احساس کرد حلق خشک شدش به حالت نرمال برگشته سرفه کرد و با صدای خشداری گفت:

_من چم بود؟

جیمین:هیچی فقط یه سرما خوردگی با تب بالا.

با بیحالی چشماش رو بست ولی با حرف نامجون شوکه چشماش رو باز کرد.

نامجون:اره یه تب که یونگی رو در حد مرگ دیوونه کرده بود.

جیمین:جدی؟پس چرا من متوجه نشدم!؟

نامجون:هی هی نگو که حواست به حالت چهره و عرقایی که میریخت نبود.اه پسر خیلی سعی میکرد خونسرد باشه ولی هی حالت چهرهش تغییر میکرد.

جیهوپ:مواظب حرف زدنتون باشید وقتی میاد چیزی بهش نگید،اون...جین رو بخاطر تب از دست داد.

سکوت سنگینی حکمفرما شد و تهیونگ شاهد چهرهای ناراحت و غم خوردشون بود.

جین دیگه کیه که همه مدام در موردش حرف میزنن؟؟

اونم...مثه جونگکوکه؟

***

یکی از پروژکتورا رو تنظیم کرد و دوباره سمت دوربینش رفت.

بعد از اینکه دوربینش رو تنظیم کرد سمت اسلحه ای که باید واسه یکی از مشتریاش عکس میگرفت رفت.

دو تا عکس گرفت و بهشون نگاه کرد.

در واقع داشت کیفیت عکس رو میسنجید.

مشغول بود که با شنیدن صدای در بدون اینکه برگرده یا سرش رو بالا ببره گفت:

_خوش امدید،چطور میتونم کمکتون کنم؟

با نشنیدن جوابی با تعجب سرش رو بالا اورد و برگشت که با دیدن شخص روبه روش احساس کرد یه چیزی توی دلش فرو ریخت.

🥃🍷Black Wine🍷🥃Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt