سرش رو روی بالشت فشرد و بیشتر از قبل هق هق کرد.
نمیدونست واسه چی ناراحته ولی میدونه که هر چی باشه تهش به یونگی ختم میشه.
ا...اون بهش گفت هرزه..
ی...یونگی فکر میکنه که تهیونگ هرزه ست؟
پس چرا بهش گفت مثل فرشته هاست؟
اون که هیچ خطری برای یونگی نداره.
لباش رو گاز رفت و چونش شروع کرد به لرزیدن.
واقعا دیگه اختیاری روی اشکاش نداره.
اون یونگی رو دوست داره ولی یونگی هنوز به جونگکوک علاقه منده یا باید گفت هنوز هم عاشقشه.
چ...چرا باید سرنوشتش اینجوری باشه؟
چرا باید اولین قرار زندگیش با یه قاتل احمق باشه؟؟
یا چرا باید عاشق کسی میشد که به دوست پسرش چشم داره و حتی اون رو ادم فرض نمیکنه؟؟
مشکلات تهیونگ یکی دوتا نیست و این عذابش میده.
ولی نباید ضعیف باشه و اجازه بده دنیا مسخرش کنه.
اره...تهیونگ قویه اون میتونه روی پاهای خودش بیاسته.
با بغض و چهره ی بانمکی پتو رو از روی خودش برداشت و صاف روی تخت نشست.
بخاطر گریه ی زیاد لپاش و نوک بینیش قرمزه شده بودن و لبای قرمزش بخاطر گاز هایی که میگرفت حجیم تر بنظر می اومد.
هر چی بلا سرش میاد تقصیر خودشه.
نباید دستی دستی به ادمایی اعتماد میکرد که دزدیدنش.
لباساش رو اماده کرد و سمت حموم رفت.
برای اینکه ارامش بگیره نیاز به حموم داره.
دوش مختصری گرفت و از حموم خارج شد.
همینطور که حوله روی سرش مینداخت لباس زیر مشکی و تیشرت خاکستری رنگش رو پوشید.
داشت دنبال شلوارش میگشت و مطمئن بود که قبل از رفتن به حموم امادش کرده ولی نمیدونه چرا پیداش نمیکنه.
با کلافگی پوفی کرد و دستاش رو به کمر زد.
سرش رو بلند کرد که به اطراف نگاه کنه ولی با دیدن دوربین گوشه ی اتاقش یخ کرد.
لعنتی.
ا...اون لخت بود و حتما جونگکوک اون رو اینطوری دیده.
DU LIEST GERADE
🥃🍷Black Wine🍷🥃
Fanfictionblack wine_شراب سیاه اینکه انسان ها گناه میکنن تقصیر خودشون نیست!! اینکه گناهشون به مرور زمان براشون جذاب میشه هم تقصیر خودشون نیست!! بیاید قبول کنیم پدر ما که توی بهشت زندگی میکرد هم گناه کرده و از بهشت رانده شده و این نشون میده هر چقدر هم پاک باشی...