***
هوسوک رو به دو پسر ترسیده گفت: £بهتره که شما دو نفر همینجا بمونید اینجا امنه و کسی پیداتون نمی کنه. برای چند روزتون مواد غذایی خریدم و لباس، بهتره به اون خونه برنگردید چون امکان داره لیسا ردیابی تو خونه گذاشته باشه و باهاش پیداتون کنه.چانیول و بکهیون چشمی گفتند و تشکر کردند.
هوسوک تهیونگ رو که مثل کوالا بهش چسبیده بود رو بوسید و از خونه خارج شد و پشت سرش هم جین به همراه جانگ کوک بیرون اومد.
جانگ کوک خودش رو تو بغل جین قایم کرده بود و هر از گاهی به تهیونگ نگاهی می انداخت و می خندید.
هوسوک و جین متعجب از رفتارهاشون یک صدا پرسیدند: #چی شده؟جانگ کوک خجالت کشید اما تهیونگ با افتخار و خنده گفت: -وقتی عمو جینی رفت که یک سر و گوشی آب بده، کوکی خیلی ترسیده بود و منم بهش قول دادم که بیست تا بوس شکلاتی بهش میدم حالا ده تا بوسیدمش و ده تا دیگه از بوس ها مونده.
تهیونگ با انگشت های کوچولوش عدد ده رو نشون داد و هوسوک و جین برای کیوت بودنش ضعف کردند.
هوسوک بوس محکمی روی گونه ی تهیونگ گذاشت و گفت: £پسرم چه قدر با فکره!جین با لحنی که کمی حرص توش مشهود بود، گفت: *و همچنین مُخ زن قهاریه! اگه به نامجون بگم دیگه نمی زاره پسرت از یک کیلومتریه پسرم رد بشه.
تهیونگ و جانگ کوک با شنیدن جمله ای که جین گفت، ترسیدند و تهیونگ با بغض گفت: -نامجون کیه؟ چرا می خواد من رو از کوکی جدا کنه؟
جین با دیدن بغض پسرها لعنتی به خودش فرستاد و همون لحظه آسانسور تو طبقه ی یازدهم توقف کرد.
هوسوک از آسانسور خارج شد و گفت: £ناراحت نباش قندکم! نامجون هیچ کاری نمی تونه بکنه حالا با کوکی خداحافظی کن.تهیونگ خیالش راحت شد و به سمت جانگ کوک خم شد و جانگ کوک هم خودش رو به سمتش کشید و بوسه ی شیرینی روی لب های هم دیگه گذاشتند.
حقیقتاً جین و هوسوک شوکه شدند و متوجه شدند که بوس شکلاتی از نظر پسرهاشون بوسه ی لبه.
هر دو متعجب خندیدند و تهیونگ از جانگ کوک جدا شد و با خوشحالی گفت: -نُه تا دیگه مونده کلوچه! فردا بهت میدمش. شب خوب بخوابی، خواب من و خودت رو تو دنیای آبنباتی ببین!جانگ کوک براش چند تا بوس هوایی فرستاد و با لبخند شیرینی از پسرک جدا شد.
جین به جانگ کوک گفت: *عزیزم! الان که بریم ممکنه نامجون یک خورده جا بخوره و اگه رفتار بدی داشت ناراحت نشو، باشه؟
جانگ کوک سری به مثبت تکون داد و پرسید: +نامجون...کیه؟
*بابایی، خوشگلم!
در آسانسور دوباره باز شد و جین به سمت خونه اشون رفت.
رمز در رو زد و وارد خونه شد.
نامجون آماده وسط سالن نشسته بود و قبل از اینکه به سمت جین برگرده، گفت: =جین! وسایلت رو جمع کردم. تا چند ساعت دیگه پرواز داریم، باید زود بریم.
![](https://img.wattpad.com/cover/234958322-288-k29774.jpg)
YOU ARE READING
Hybrid childs
Fanfictionتهیونگ و جانگ کوک دو کودک هیبریدی تحت آزمایش هستند که طی اتفاقاتی باهمدیگر آشنا شده و کم کم بهم دل می بندن. آیا راهی برای نجات این دو کودک هست؟ فرجام این عشق کودکی چه می شود؟ کاپل اصلی: kookv/vkook کاپل فرعی: namjin, hopemin, yoonmin, sope, sope...