season 2 _ part 3

4.5K 861 274
                                    


***

-بابا! خوب شدم؟
تهیونگ با استرس پرسید و هوسوک کلافه برای بار پنجم گفت: £خوبی پسر! از همیشه بهتر شدی.

تهیونگ خواست حرف دیگه ای بزنه که در شیرینی پزی باز شد و دختر قد بلند و خوشتیپی وارد شد.
تهیونگ یک لحظه با دیدن دختر دهنش از شگفتی باز موند.
دختر واقعاً خوشگل بود و موهای بلندِ مواج به رنگ شبش با پوست صاف و سفیدش تضاد زیبایی رو به وجود آورده بود.
هوسوک دهن تهیونگ رو با دست بست و با ذوق زیر لب گفت: £عجب تیکه ای! اگه تورش نکنی خیلی خری.

و بعد تهیونگ رو به سمت دختر هُل داد.
دختر لبخند ملیحی زد و گفت: ₩جانگ تهیونگ؟

تهیونگ با بهت جواب داد: -آه بله خودشه!

با خنده ی دختر تازه متوجه ی سوتی اش شد. از خجالت سرخ شد و گفت: -متاسفم! بله خودم هستم خانم کیم سوزی؟

₩بله.
سوزی با صدای لطیفش جواب داد و دستش رو به سمت تهیونگ دراز کرد.
تهیونگ لبخند گشادی زد و دست دختر رو با احترام گرفت و به سمت میز گوشه ی کافه هدایتش کرد.
صندلی رو براش عقب کشید و سوزی با تشکر روش نشست.
تهیونگ سریع روی صندلی رو به روی سوزی نشست که همون لحظه در باز شد و چهره ی خندان جانگ کوک به همراه دختری که به احتمال زیاد دوست دخترش بود، نمایان شد.
قلب تهیونگ با دیدن جانگ کوک فشرده شد اما نگاهش رو به سرعت ازش گرفت و به سوزی چشم دوخت.
جانگ کوک دست هیونا رو محکم تر گرفت و گفت: +اینجا شیرینی پزی دوستِ بابامه! به جرات می تونم بگم بهترین شیرینی پزی دنیاست.

به سمت هوسوک که حواسش به گوشه ای بود و لبخند مهربونش مثل همیشه روی لبش بود، رفت.
+سلام عمو!

هوسوک با شنیدن صدای جانگ کوک به سمتش برگشت و لبخندش با دیدنش درخشان تر شد.
£سلام کوکی! امروز چطوری؟

+خوبم عمو! اوه راستی این خانم محترم هیونا، دوست دخترم، هستند.

هوسوک کمی شوکه به سمت هیونا که بهش سلام می کرد، برگشت ولی زود به خودش اومد و دوباره لبخند زنان به دختر سلام کرد.
جانگ کوک نفسش رو راحت بیرون فرستاد مدام می ترسید که نکنه هوسوک رفتار بدی نشون بده و یا حرفی از تهیونگ بزنه اما انگار تهیونگ همه چیز رو به خانواده اش گفته بود که هوسوک اونقدر آروم رفتار کرد.
جانگ کوک و هیونا بعد از سفارش شیرینی هاشون گفتند که می خوان همونجا کیکِ پرتغالیِ معروفِ شیرینی پزی که دست پخت تهیونگ بود رو بخورند.
جانگ کوک به همراه هیونا به سمت میز دو نفره ای که همیشه با تهیونگ پشت اون می نشستند رفت اما چند قدم مونده به میز با دیدن تهیونگ که از همیشه خوشتیپ تر به همراه دختری بگو و بخند می کرد، رو به رو شد و خشکش زد.
به جرات می تونست بگه با دیدن اون صحنه لحظه ای فکش افتاد و لحظه ای بعد از خشم سرخ شد.
دست دوست دخترش رو محکم تر فشرد و بی توجه به آخ گفتن دختر به سمت میز کناری رفت و پشت میز نشست.
تهیونگ متوجه حضور جانگ کوک کنارش شد ولی توجه ای بهش نکرد و طی تصمیم آنی دست سوزی رو به دست گرفت و گفت: -اقرار نمی کنم ولی تو واقعاً زیبایی! مطمئنی که زمینی هستی؟ من دارم کم کم به یقین می رسم که با یک فرشته سر قرارم!

Hybrid childsWhere stories live. Discover now