part 26

4.3K 852 341
                                    


***
چشم های سوزناک از گریه اش رو باز کرد و با دیدن اتاق سفید مشابه آزمایشگاه یونگی، وحشت زده به تقلا افتاد.
گریه کرد و جیغ کشید اما هیچکس به دادش نرسید.
دست ها و پاهاش رو با کمربند چرمی بسته بودند و به حالت ایستاده اون رو به تخت وصل کرده بودند.
بعد از چند دقیقه تقلا و فریاد بالاخره کمی آروم شد و هق هق کرد، تازه اون جا بود که متوجه چند مرد کت و شلوار پوشیده پشت شیشه، شد.
صدای باز و بسته شدن دری اومد و کمی بعد همون دکتر بدجنس که ادعا داشت پدرِ بابا هوسوکش نمایان شد.
با دیدنش دوباره تموم عصبانیتش فوران کرد و به سرعت دندون های نیشش رشد کرد و مثل یک ببر در حال حمله شد.
دکتر جانگ لبخندی به واکنش های دلخواهش زد و با صدای رسایی شروع به صحبت کرد.
#سلام آقایون! روز به خیر، متشکرم که همه اتون اینجا جمع شدید.
آقایون نمونه ای که مشاهده می کنید یک مورده نادره اون جزئه چهار دسته گروه هیبریدهامون هست، یک نمونه ای که ما سال هاست با آزمایش های فراوان به دنبالش هستیم. نمونه ی دو صفر نود و سه (0093) هیبریده ببر با گروه خونی o مثبت امروز قراره مورد آزمایش قرار بگیره.

دکتر جانگ سکوت کرد و سرنگی حاوی ماده ی قرمزی از روی میز کنارش برداشت.
در همون حین صدای یکی از مردها داخل فضای اتاق پیچید.
#دکتر جانگ! می شه هدفتون از این آزمایش رو توضیح بدید؟ ما برای سرمایه گذاری روی این سازمان مشتاقیم که بدونیم قراره چه بلایی سر این نمونه بیاد.

دکتر جانگ دوباره سرنگ رو کنار گذاشت و جواب داد: #ما قراره یک ابر انسان بسازیم. یک ماشین برای استفاده دولت. این ماده باعث می شه تمام احساسات و عواطف این نمونه از بین بره و همچنین خاطرات گذشته اش. بعد از این اتفاق ما نمونه رو تعلیم می دیم. تعالیمی مثل مبارزه های سخت، بدن اون در برار گلوله و یا هر آسیبی از بین نمیره و دردی رو هم حس نمی کنه. حتی به اون ها تعالیمی برای جاسوسی هم داده می شه. ذهن این نوع هیبریدها به اندازه کافی قوی هست و بعد از رسیدن این مایع به بدنشون پردازش هاشون حتی از یک کامپیوتر هم سریع تر می شه.

مردها لبخندی زدند و دکتر جانگ دوباره سرنگ رو برداشت.
تهیونگ انقدر ترسیده بود که مفهوم هیچ کدوم از اون حرف هارو نمی فهمید اما می دونست عاقبتی خوبی در انتظارش نیست.
-لطفاً بزار برم! خواهش می کنم اذیتم نکن. بزار برم پیش بابام ازت خواهش می کنم.

اشک هاش به سرعت از هم پیشی می گرفتند و دکتر جانگ بی توجه به التماس های تهیونگ سرنگ رو داخل بازوی پسر فرو کرد.
جیغ دردناک تهیونگ حتی بدن مردهای خارج از سالن رو لرزوند چه برسه به دکتر جانگ.
فقط همون فریاد بود و بعد خیلی ناگهانی سر تهیونگ سنگین شد و افتاد.
دوباره صدای یکی از مردها اومد.
#چه اتفاقی افتاد؟

دکتر جانگ به یکی از پرستارها اشاره کرد تا سر تهیونگ رو بالا بگیره.
سر تهیونگ توسط پرستار بالا گرفته شد و دکتر جانگ با دقت به مانیتور که اوضاع بدن پسرک رو نشون می داد، زل زد.
بعد از دقایقی که وضعیت تهیونگ نرمال شد، دکتر جانگ لبخند پیروزمندی زد و گفت: #آقایون تبریک میگم آزمایش با موفقعیت انجام شد.

Hybrid childsWhere stories live. Discover now