season 2 _ part 8

4.3K 793 169
                                    


***
دستش رو زیر چونه اش گذاشت و با دقت به عکسش نگاه کرد: #خودشه؟

دختر سری تکون داد و با جدیت جواب داد: ₩بله قربان! ما چندین ساله که زیر نظر داریمش مطمئنیم که خودشه.

مرد سری به معنای فهمیدن تکون داد و لبخند مرموزی به لب آورد: #مطمئن شو که هویتت لو نره اگه خودش باشه بویایی قوی داره و صد در صد تشخیصت میده. حواستون بهش باشه و وقتی که دستور دادم می خوام اینجا باشه!

₩بله قربان! شبانه روز مراقبشیم. نگران نباشید.
***

+می خوای با اون دختره ی دهن گشاد چی کار کنی؟
جانگ کوک با لحن حسودی پرسید و تهیونگ لبخند کمرنگی به لب آورد.
-کار خاصی نمی کنم! باهاش بهم می زنم.

جانگ کوک با شنیدن این حرف نفسش رو آسوده بیرون فرستاد.
-تو چی؟ با هیونا چیکار می کنی؟

جانگ کوک خونسرد جواب داد: +منم باهاش بهم می زنم!

تهیونگ زیرلب خوبه ای گفت و بعد از کمی مِن مِن بالاخره پرسید.
-تو دوست داری به دنیا بیاد؟ یعنی نمی خوای از بین ببریش؟ اصلاً حست بهش چیه؟

جانگ کوک نگاهش رو از پسر رو به روش گرفت و به شکمش که زیر لباس پنهان بود، داد.
با سردگمی جواب داد:+راستش نمی دونم! من تازه چند ساعته فهمیدم که باردارم و خب یک خورده گیجم. نمی دونم حسم بهش چیه. اصلاً می خوام باشه یا نه؟ فکر کنم باید یک مدت در موردش فکر کنم و تصمیم درست رو بگیرم!

تهیونگ سرش رو به معنای فهمیدن حرف های جانگ کوک تکون داد که پسر پرسید: +تو چی؟ دوستش داری؟

تهیونگ مردد جواب داد: -نمی دونم! منم عین تو ولی خب حس بدی نسبت بهش ندارم و اگه کمی بگذره شاید از اینکه دارم پدر می شم با ذوق بالا و پایین بپرم.

جانگ کوک لبخندی به روش زد و گفت: +من امشب اینجا می خوابم!

تهیونگ با یادآوری شب های آرومی که در کنارهم و در آغوش هم به صبح می رسونند، لبخند خوشحالی زد.
-باشه هر طور راحتی!

***

نیمه های شب بود که تهیونگ با رویای عجیبی که دید از خواب بلند شد.
گیج وسط تخت نشست و بی اختیار ذهنش به سمت گیلاس های شیرین و قرمز رنگ می رفت.
لبش رو لیسید و ناخودآگاه به سمت جانگ کوکی که راحت خوابیده بود، برگشت.
دستش رو روی شونه ی پسر گذاشت و شروع به تکون دادنش کرد.
جانگ کوک چشم های خسته و خواب آلودش رو به زور باز کرد و با صدای بمی که به خاطر خواب گرفته شده بود، پرسید: +چی شده؟

تهیونگ بی اختیار نالید: -هوس گیلاس کردم!

جانگ کوک با شنیدن جمله ی تهیونگ چشم هاش گرد شد و خواب از سرش پرید. روی آرنج هاش بلند شد و گفت: +نصفه شبی؟ اونم تو این وقت سال هوس گیلاس کردی؟

Hybrid childsWhere stories live. Discover now