part 6

5.2K 1K 284
                                    


دو پسر بچه همچنان بهم خیره بودند که تهیونگ آب دهانش رو قورت داد و با جرات زمزمه کرد: -می شه ببوسمت؟ از اون بوس هایی که مخصوص آدم بزرگ هاست.

جانگ کوک سرش رو با خجالت پایین انداخت اون هم از وقتی جیمین در مورد بوسه براشون توضیح داده بود، کنجکاو بود که تهیونگ رو ببوسه و بفهمه چی داره که جیمین اون ها رو از انجام این کار منع می کرد. حتماً می پرسید جانگ کوک چرا می خواست تهیونگ رو ببوسه جواب ساده است؛ چون هیچکسی جز تهیونگ اون جا نبود تا جانگ کوک بتونه باهاش بوسه ی آدم بزرگ هارو تجربه کنه.
تهیونگ که تاخیر جانگ کوک رو دید سرش رو با ناراحتی پایین انداخت که ناگهان دست جانگ کوک زیر چونه اش نشست و سرش رو بلند کرد.
به محض بلند شدن سرش لب های نرم و کوچولویی روی لب هاش نشست.
دو پسر از لمس لب هاشون به شدت سرخ شده بودن و دمای بدنشون به سرعت بالا رفت.
هیچ کدوم نمی دونستند باید در ادامه چیکار کنند؛ پس فقط گذاشتند لب هاشون بی حرکت هم رو لمس کنه.
***

با سردرد بدی چشم باز کرد و با دیدن اینکه تو اتاق جیمینه ناله ی بلندی کرد تا پسر رو متوجه خودش کنه.
جیمین با شنیدن صداش کتابش رو کنار گذاشت، سمت یونگی رفت و پرسید: ×حالت خوبه؟

یونگی بی اعتنا به سوال پرسیده شد، گفت: &چند روزه بیهوشم؟

×از دیشب تا الان تقریباً بیست و چهار ساعت.

جیمین از پارچ کنار تخت لیوان آبی براش پر کرد و به دستش داد.
یونگی لیوان رو گرفت و تمام آب رو یک نفس نوشید.
×تغییر کردی!

یونگی با این حرف سریع دستش رو به سمت سرش برد و گوش های گربه ایش رو لمس کرد.
چند سالی بود تغییر شکل نداده بود و حالا دوباره با شنیدن اسم هوسوک تغییر کرده بود.
جیمین دست هاش رو داخل هم گره کرد و گفت: ×نمی دونستم از نوع گربه های دُم باریکِ سفیدی! هیچ وقت این شکلت رو ندیده بودم.

یونگی بی حوصله از روی تخت بلند شد و گفت: &چه اهمیتی داره که از چه نوعی هستم؟

جیمین با اخم گفت: ×تو می تونی باردار بشی، درست نمیگم؟

یونگی درحالی که به سمت در اتاق می رفت و سعی داشت با تمرکز به شکل انسانی اش برگرده، شوک زده سرجاش ایستاد و لعنتی زیرلب گفت.
چرا فراموش کرده بود که جیمین از نوع گربه های دُم باریکِ سیاهه و بهترین نوع جفت برای گربه های سیاه، گربه های سفید هستند چون می تونند باردار بشن و بهترین نوع فرزندان رو به وجود بیارن.
این یکی از آزمایش های مخصوص سازمان بود، گونه های مختلف به دور از جنسیت می تونستند باردار بشن و یونگی از شانس بدش هم یکی از اون گونه ها بود.
جیمین پوزخندی زد و گفت: ×چرا بهم نگفته بودی؟ بهم اعتماد نداشتی؟ می ترسیدی باردارت کنم؟ می ترسیدی از کسی که دوستش نداشتی بچه داشته باشی؟

Hybrid childsHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin