season 2 _ part 1

4.6K 868 261
                                    

hybrid childs
فصل دوم_پارت اول

تهیونگ فنجون قهوه رو کنار پنجره رو به روی پای جانگ کوکی که مثل همیشه لبه ی پنجره نشسته بود، گذاشت.
جانگ کوک به بارش برف نگاه می کرد و از صبح که پیش تهیونگ اومده بود، یک کلمه حرف نزده بود.
تهیونگ لبخندی زد، نزدیکش شد و پیشونی اش رو بوسید.
-خرگوشکم! چرا حرف نمی زنه؟ با ته تایگر هنوز قهره؟ من که گفتم متاسفم. واقعاً حواسم نبود که شیرینی خامه ای سفارش دادی...

+بیا بهم بزنیم!
جانگ کوک مابین حرف تهیونگ پرید و بالاخره چشم از فضای بیرون گرفت و به پسرک شوکه نگاه کرد.
تهیونگ آب دهنش رو قورت داد و خنده ی الکی کرد.
-به خاطر یک شیرینی می خوای بهم بزنیم؟

جانگ کوک سرش رو پایین انداخت، آستین های بلند پلویرش که تا نوک انگشت هاش رو پوشونده بود رو پایین تر کشید و گفت: +بحث شیرینی نیست ته! ما داریم ازهم دور می شیم واقعاً متوجهش نمی شی؟

تهیونگ کلافه دستش رو داخل موهای بلوند شده اش کشید و گفت: -ما از هم دور نشدیم کوک! ما هنوز مثل قبلیم.

جانگ کوک با خشم گفت: +نیستیم! ما دیگه مثل قبل نیستیم. چرا نمی خوای بفهمی که دیگه علاقه ای بینمون نمونده؟

کم کم صبر تهیونگ داشت تموم می شد و با حرف بعدی جانگ کوک نتونست تحمل کنه.
+بین ما خیلی وقته که همه چیز تموم شده.

-چرا داری چرت و پرت میگی؟ من هنوزم مثل روز اول دوستت دارم و علاقه ام تو این مدت کم که نشده هیچ حتی بیشتر هم شده آره من احمق نیستم متوجه دور شدنت می شدم اما فقط فکر می کردم به خاطر اون رابطه است و تو ازم خجالت می کشی، برای همین بهت حرفی نزدم تا فراموشش کنی. اگه به خاطر اون شبه من بهت قول میدم که دیگه تکرار نشه، باشه؟

و دست پسر رو گرفت. جانگ کوک به انگشت های کشیده و زیبای تهیونگ که دستش رو گرفته بود، نگاه کرد و دستش رو کشید.
+متاسفم! اما من گی نیستم.

تهیونگ با ناباوری چشم هاش رو گرد کرد و بعد از چند ثانیه زیر خنده زد.
-تو داری باهام شوخی می کنی دیگه؟

جانگ کوک با جدیت بهش نگاه کرد و گفت: +شوخی نیست! بعد از اون شب یک حس خلا من رو گرفت. متاسفم که این رو میگم اما من اون شب به زور تحریک شدم حتی میلی به ادامه رابطه نداشتم، فکر می کردم مشکل از منه حتی به دور از چشمت با چند پسر دیگه امتحان کردم اما حتی نزاشتم بیشتر از بوسیدن پیش برن تا اینکه تصمیم گرفتم با یک دختر...

تهیونگ حالا همه چیز رو متوجه شده بود، دستش رو بلند کرد و خالی از هر حسی گفت: -ادامه نده!

جانگ کوک با ناراحتی به دوست و همدم بچگی هاش نگاه کرد.
مشکل اون نبود که دیگه به تهیونگ حسی نداشت. مشکل، اون آزمایشگاه لعنتی بود که انقدر حس تنهایی و بدبختی رو به اون القا کرده بود که با اولین محبت از سمت تهیونگ جذبش شده بود.
هر کسی جای اون پسرک بود، جانگ کوک کودکی جذبش می شد چه دختر چه پسر.
تهیونگ چشم ازش گرفت و لبش رو محکم گزید هر چند که حتی دردش رو هم حس نکرد.
-چند وقته باهاشی؟

جانگ کوک می دونست در مورد کی صحبت می کنه تهیونگ حتماً بوی دختر رو بارها ازش حس کرده بود و حرفی نزده؛ پس با صداقت جواب داد: +تقریباً یک ماه! اسمش هیونا است خیلی خوشگله. مطمئنم توهم ازش خوشت میاد هیونگ!

پوزخندی روی لب تهیونگ نشست.
از عشقم و عزیزم چه زود به هیونگ رسیده بود.
آهی کشید و تنها سری تکون داد.
دلش می خواست به خاطر خیانت پسر داد بزنه و اشک بریزه اما تنها کاری که کرد، لبخند زدن بود.
-امیدوارم خوشبخت بشی کوک! برو پایین عمو جین اومده.

و با دستش به پنجره اشاره زد.
جانگ کوک با ناراحتی به سمت پدرش که از تاکسی پیاده شد، زل زد.
تهیونگ پشتش رو بهش کرد و به سمت میز تحریرش رفت تا دستور پخت شیرینی های بیشتری جست و جو کنه بالاخره اون باید به زندگی و کار کردن ادامه می داد و نبود جانگ کوک به عنوان دوست پسرش نباید تو زندگی اش اختلالی به وجود بیاره.
با صدای بهم خوردن در ظرف شکلات روی میزش رو به سمت دیوار کوبید و سرش رو بین دست هاش گرفت.‌
واقعاً تموم شده بود؟
رابطه ی پانزده سالش با جانگ کوک به همین سادگی تموم شد؟
به همین مسخرگی؟
تهیونگ خنده ای از روی تمسخر کرد.
چه قدر ساده باخته بود!

پایان پارت اول.

سلام دوستان! می دونم این پارت یک جورایی طبق انتظارات هیچ کدومتون نبوده و حتی شاید دیگه ادامه به خوندنش ندید اما باید بگم این یک جورایی مقدمه بود و قراره از پارت بعد لج و لجبازی این دو بشر و اتفاقات جالب و کیوتی که بینشون می افته رو بخونیم و امیدوارم که تا پایان ادامه بدید. 🧡😊❤
راستی عزیزان! کاپل فیک قرار شد ورس باشه تا همه باهاش راحت بشه و تو موارد مختلف کاپل ها تغییر به کوکوی ویکوک می کنند اما با اینکه ورسه اما بیشتر مایل به ویکوکه 😊
ووت و نظر یادتون نره 😊😊
دوستون دارم تا پارت بعد💛🧡❤

Hybrid childsWhere stories live. Discover now