با توقف ماشین راننده تند پیاده شد و در رو واسش باز کرد
با قدمای بلند به سمت ساختمون غول مانند جلوش حرکت کرد و اشاره کرد که کسی همراهش نیاد
امروز نتیجه یه آزمایش مهم به دستش می رسید
حدوداً چند ماه پیش تهیونگ متوجه شده بود که چند وقته که چشماش هر روز به طرز عجیبی تغییر رنگ میدن
یه روز سبز....
یه روز قهوهای ...
یه روز خاکستری....
یه روز مثل الان.... رنگ آسمون شب
بعد از اینکه به پزشک متخصص مراجعه کرد یه سری آزمایشات رو بدنش انجام دادن
تهیونگ بروز نمی داد اما....
مثل هر آدم نرمال دیگه این موضوع نگرانش کرده بود سریع وارد آسانسور شیشه ای رنگ شد و دکمه اتاق مورد نظرش رو لمس کرد
با حرکت آسانسور به پایین خیره شد و فکر کرد ....
نکنه الان پروفسور جانگ چیزی رو بگه که حتی اسمش هم باعث وحشت آدم می شد
با ایستادن آسانسور در اتاق رو باز کرد و وارد شد
این ساختمون دقیقا مثل یه راهروی عمودی به شدت پیچ در پیچ بود
انگشتشو رو اسکنر گذاشت که با سبز شدنش در با صدای تیکی باز شد
پروفسور رو دید که نمونه های مختلف خون رو بررسی میکنه
با حال آشفته ای که به شدت سعی میکرد مخفیش کنه نزدیکش شد
پروفسور سرشو بالا آورد و با لبخند گفت:
▪ سلام جناب کیم ....بفرمایید.
_ سلام مِستر
به سمت صندلی مخصوص معاینه رفت که پروفسور اومد روبروش نشست و فکشو تو جای مخصوص گذاشت و شروع کرد به معاینه دوباره چشماش
با روشن شدن چراغ ریزی که نور رو تو چشماش تنظیم میکرد اخمی رو صورتش نشست
پروفسور با دقت عنبیه و حتی درون مردمک چشم های ته رو بررسی میکرد
زیر لب زمزمه کرد:
▪ این بار رنگدانه مشکی
با خاموش کردن دستگاه عقب کشید و با صندلیش چرخید
همونطور که دستگاهها رو از چشمای ته جدا می کرد شروع کرد به حرف زدن:
▪ آقای کیم ..ما با آزمایشات و معاینات مختلفی که بر روی چشمها و بدن شما و مادرتون انجام دادیم متوجه شدیم این ژنی که باعث تغییر رنگ روزانه ی چشمهای شما شده از پدربزرگ مادرتون یعنی آقای سونگ به ارث رسیده.. تغییر رنگ چشم شما در اثر فعال بودن انواع مختلفی از رنگدانه هایی که در عنبیه شما وجود داره این ژن و رنگدانه در چشمهای مادرتون هم هست اما به صورت غیر فعاله و با توجه به سنی که ایشون دارن دیگه امکانش خیلی کمه که فعال بشه و باید بگم که خطری سلامت شما را تهدید نمی کنه و میتونید با خیال راحت به زندگیتون برسید و حتی از این ویژگی به خوبی استفاده کنید در حالت کلی این تغییر رنگ چشم شما در اثر ژن و dna که به ارث بردید و رنگدانه های مختلف و ملانینیه که در عنبیه شما وجود داره(نمی دونم دقیقاااا درسته هاااا ولی من که خیلی دوسش دارمممم😻)
با تمام شدن حرفای پروفسور، تهیونگ به وضوح نفسی که تا الان تو سینش حبس کرده بود رو آزاد کرد :
_پس دیگه... مشکلی نیست؟
▪ نه پسر... میتونی بری
تهیونگ سری تکون داد و همونطور که یقشو مرتب میکرد زمزمه کرد:
_ مم...م... ممنونم
کلمه آخر رو جوری سریع گفت که خودشم به سختی متوجه شد
اما برخلاف تصورش پروفسور دستشو رو شونش گذاشت و با لبخند گفت:
▪ کاری نکردم پسر.... تو.... همیشه متفاوت بودی پروفسور جانگ یکی از بزرگترین و مشهورترین پروفسورهای جهان و دوست صمیمی پدرش بود که از وقتی پدرش فوت کرده بود دیگه با هم ملاقات نداشتن
اما پسرش گاهی به دیدن تهیونگ می رفت و باهاش حرف می زد
هوسوک پزشک متخصص گونه ی هیبریدا بود
هیبریدایی که تهیونگ نمیدونست دقیقاً چه حسی بهشون داره
ازشون متنفر بود؟
نه ....به هیچ وجه
فقط تا الان پیش نیومده بود بخواد راجبشون فکر کنه
گاهی که برای دیدن هوسوک به مطبش میرفت هیبریدای وحشی گربه ....گرگ....و حتی شیر رو دیده بود و گاهی حتی با منشی هوسوک که یه هیبرید خرس بود صحبت کرده بود
تهیونگ هیچوقت اینو به هوسوک نگفت اما از منشیش به طرز فجیعی متنفر بود
چون هر بار که تهیونگ رو می دید یه جوری با چشماش بهش نگاه می کرد و بهش می چسبید که اونو به شدت کلافه میکرد
چون اون از لمس شدن توسط غریبه ها بدش میومد تهیونگ چیزی از اونا نمیدونست
تنها اطلاعاتی که داشت این بود که اونا دورگه انسان و حیوان هستن.... هر حیوانی
از فکر بیرون اومد و بعد از دست دادن با پروفسور ازش خداحافظی کرد و از ساختمون خارج شد
_____
YOU ARE READING
my bunny🐰
Fantasyاحتمال فوران کردن اکلیل و رنگین کمان🐰💋❤ سافت ویکوک🐰 صد در صد هپی اند🙈😍 کیوت ،اسمات،سافت،سوییت،آمپرگ،هیبرید 🐰🐰 🐰🦄🐰🦄 #bts =2⭐ #love=1⭐ #vkook=1⭐ #bunny=1⭐ #dram=1⭐ #korean=1⭐ #army=1⭐ #jin=1⭐ #bl=1⭐ #gay=1⭐ #bangtan=1⭐ #sweet=1⭐ #tae=2⭐ #فل...