♡ووت یادتون نره:)
💫💜💫💜💫💜💫💜💫💜💫💜💫💜💫💜
هوسوک دستاشو گرفت و لبخند مهربونی زد
○پس گفتی که نگرانی و یجورایی دلشوره داری ؟
کوک با ناراحتی لباشو اویزون کرد و سر تکون داد که گوشای بلندش با کیوتی اویزون شدن
_اره هیونگی
حس میکنم قراره یه اتفاق بد واسه ددی تهیونگم بیفتههوسوک سعی کرد بیشتر از این نگرانش نکنه و بهش روحیه بده
پس بی توجه به اینکه اون الان جفت تهیونگه و کوچکترین اتفاقی که قراره واسش بیفته رو حس میکنه گفت
○چیز مهمی نیست کوکی
بخاطر بارداری حساسیتت بیشتر شده
نگران نباش...اصلا چطوره از این به بعد بیشتر مراقب اون ددی دردسر سازت باشیم؟هوم؟_هیونگیییی...ددی من دردسر ساز نیست
با لحن بامزه ای گفت و هوسوک رو به خنده انداخت
به شکم کوک اشاره کرد و گفت
○اذیتت نمیکنن؟
کوک رو تخت دراز کشید و رابیتی رو تو بغلش گرفت و لیسی به اب نبات قلبی شکلش زد
_نوچ...نینیای من ارومن
هوسوک لباسشو بالا زد و مشغول معاینش شد
○هنوز شروع به لگد زدن نکردن که بفهمی ارومن یا نه
باید منتظر شیم یکم بزرگتر شن و اون موقعست که شکمتو با زمین فوتبال اشتباه میگیرنکوک با هیجان خندید و شکمشو نوازش کرد
_فسقلیای من
هوسوک لباسشو مرتب کرد و کمک کرد رو تخت بشینه و بعد پرسید
○حالت تهوع یا علائم دیگه ای نداری؟
زیر شکمت درد نمیگیره؟کوک بلند شد و به طرف چمدونشون رفت تا ژل مورد نظرش رو پیدا کنه
_خیلی کم حالت تهوع دارم و بعضی وقتا سر درد و سرگیجه
با پیدا کردن ژل به طرف هوسوک برگشت و دستشو زیر شکمش گذاشت و ادامه داد
_گاهی وقتا زیر شکمم یجورایی منقبض میشه ولی وقتی نوازشش میکنم و باهاشون حرف میزنم دردش از بین میره...هیونگ اینم همون ژلیه که خودت گفتی از سه ماهگی به بعد استفاده کنم
هوسوک نگاهی به نوشته های انگلیسی رو جعبه انداخت و گفت
○خوبه...خوشحالم که حالت اوکیه و مشکلی نداری
کوک موهای بلندش رو پشت گوشش زد و لباشو غنچه کرد
_همش بخاطر ددی تهیونگه
اون خیلی مراقبمه و نمیزاره اسیب ببینیم
YOU ARE READING
my bunny🐰
Fantasyاحتمال فوران کردن اکلیل و رنگین کمان🐰💋❤ سافت ویکوک🐰 صد در صد هپی اند🙈😍 کیوت ،اسمات،سافت،سوییت،آمپرگ،هیبرید 🐰🐰 🐰🦄🐰🦄 #bts =2⭐ #love=1⭐ #vkook=1⭐ #bunny=1⭐ #dram=1⭐ #korean=1⭐ #army=1⭐ #jin=1⭐ #bl=1⭐ #gay=1⭐ #bangtan=1⭐ #sweet=1⭐ #tae=2⭐ #فل...