🐰My goddess🐇

4.4K 665 115
                                    

ووت یادتون نره💫💜

💫💜💫💜💫💜💫💜💫💜💫💜💫💜💫

برق لب توت فرنگیش رو روی لبای کوچولو و خوردنیش کشید و تیله های مشکی چشماش با حالت بامزه ای گرد شدن

~کوکی...راننده ی هیونگ جلوی در منتظره

جیمین از طبقه ی پایین داد زد و کوک هول شد

اسپری ضدآفتاب رو برداشت و اونو با فشار دادن لباش رو هم همزمان روی صورتش اسپری کرد

بوی شیرینی داشت و کوک همیشه با حسش لبخند رو لباش میومد

_اومدم جیمینی

موبایلش رو برداشت و از اتاق بیرون زد

جیمین پایین پله ها منتظر بود و با دیدن کوک لبخند ریزی زد

کوک با رسیدن بهش گونشو بوسید و گفت

_ددی چرا گفته بریم کمپانی جیمینی؟

جیمین دست کوک رو توی دستش گرفت و انگشتاشون رو با هم قفل کرد

به طرف در خروجی رفت و همزمان جواب داد

~نمیدونم عزیزم
ددی میونی هم چیزی نگفته

‌کوک لباشو اویزون کرد و با هم سوار ماشین شدن

چان از اینه نگاهی به دوتا پسر انداخت که اروم داشتن پچ پچ می کردن

گوشیش تو جیبش لرزید و نوتیف پی امی از رئیسش بالا اومد

+رسیدی؟

*بله...الان راه میفتم

موبایلش رو روی صندلی کناری انداخت و به طرف کمپانی حرکت کرد

کوک سرشو رو پاهای جیمین گذاشت و چشماشو بست

_کوکو کلی دوست داره چیمی

جیمین چشماش برق زد و با خم شدن روی صورتش بوسه محکمی روی لپای نرم و سفیدش گذاشت

+انقدر کیوت نباش کوکی
نمیتونم جلوی خودم رو بگیرم تا نخورمت

کوک ریز خندید و سرشو به شکم جیمین مالید

_تو حتی از منم کیوت تری چیم

جیمین ابرو بالا انداخت و ضربه ارومی با نوک انگشت به بینیش زد

لباشو غنچه کرد و گفت

~ددی میونی گفته اگه بتونم توی مسابقه برنده بشم بهم جایزه میده

کوک کنجکاو بینشو چین داد و گفت

_چه جایزه ای؟

جیمین با انگشتای کوچولوش بازی کرد و زبونشو روی لبش کشید بعد با صدای ارومی که چان نشنوه گفت

~نمیدونم کوکو...ولی من میخوام سورپرایزش کنم

_چطوری؟

حالا کوک هیجان داشت و چشماش برق میزدن

my bunny🐰Where stories live. Discover now