🌙(ووت یادتون نره)🌟
(ادیت نشده⚠️)
🌙🌟🌙🌟🌙🌟🌙🌟🌙🌟🌙🌟🌙🌟🌙🌟
با بیرون رفتنشون از فرودگاه یه مرد به سمتشون اومد
کوک با کنجکاوی و چشمای گرد و تیله های مشکیش بهش نگاه کرد و با خودش گفت_وای....چقد گندست
مرد هیکلی و قد بلند بعد از اینکه به احترام کمی خم شد گفت
&سلام آقای کیم....ارباب اندرسون منو فرستادن
گفتن تا زمان آماده شدن آپارتمانتون تو عمارت ایشون می مونید.....بفرماییدمودب گفت و با دست به لیموزین مشکی اشاره کرد
لبای کوک به حالت O در اومدن و با نزدیک تر شدن به تهیونگ دستشو دور بازوش حلقه کرد
تهیونگ نگاه یخیشو به مرد داد و گفت
+اوکی
مرد سری تکون داد و جلوتر راه افتاد
نگاهشو به فیس کیوت و بامزه بانیش داد و نگاه یخیش به گرم ترین حالت ممکن تبدیل شد و لبخند محوی زد
به یونمین که مشغول صحبت کردن بود گفت
+فکر کنم چند روزی باید مهمون اندرسون باشیم
یونگی صورتشو پوکر کرد
○از اون پیرمرد هیز خرفت متنفرم
تهیونگ کلافه آه کشید و به موهاش چنگ زد
+منم
بعد جدی به کوک و جیمین گفت
+تا جای ممکن باهاش حرف نزنید....اگه هم سوالی پرسید کوتاه جواب بدید....اون مرد خوبی نیست
جیمین لباشو اویزون کرد و ناراحتی سر تکون داد
~هیونگ...چرا نمیریم هتل؟
چمدونارو به محافظاش داد و راه افتاد
+اندرسون یکی از کله گنده های مافیای آمریکاست
اون نفوذ زیادی توی نیویورک داره و با شناختی که ازش دارم نزدیک خودش باشیم واسمون بهترهکوک لبشو گاز گرفت و تند دوید و خودشو بهش رسوند و دستشو گرفت
_ته...من میترسم ازش
تهیونگ وایساد و با مهربونی موهای لخت روی پیشونیشو کنار زد و بعد گونشو بوسید و صورتشو قاب گرفت
+نترس بان بان کوچولوی من...تا وقتی کنارتم نباید از هیچی بترسی باشه عزیزم؟
کوک نفس عمیقی کشید و سعی کرد اروم باشه تا تهیونگ نگرانش نشه
بی توجه به مردمی که بعضیاشون با عصبانیت و نفرت و بعضیا با مهربونی نگاهشون میکردن رو نوک پاهاش بلند شد و دستاشو دور گردنش حلقه کرد
YOU ARE READING
my bunny🐰
Fantasyاحتمال فوران کردن اکلیل و رنگین کمان🐰💋❤ سافت ویکوک🐰 صد در صد هپی اند🙈😍 کیوت ،اسمات،سافت،سوییت،آمپرگ،هیبرید 🐰🐰 🐰🦄🐰🦄 #bts =2⭐ #love=1⭐ #vkook=1⭐ #bunny=1⭐ #dram=1⭐ #korean=1⭐ #army=1⭐ #jin=1⭐ #bl=1⭐ #gay=1⭐ #bangtan=1⭐ #sweet=1⭐ #tae=2⭐ #فل...