🐇my sexy baby🐰

9.9K 1K 505
                                    

💜🐇ووت یادتون نره لاولیا💜🐇

⭐🌙⭐🌙⭐🌙⭐🌙⭐🌙⭐🌙⭐🌙⭐🌙

ساعت سه صبح بود که کوک با ترس از خواب پرید و

عرق سردی رو کمرش نشست

خواب دیده بود یه مار سیاه بزرگ با چشمای قرمز و

دندونای نیش بلند ته ته رو قورت داده و حالا از ترس زیر پتو گوله شده بود و اشکای مرواریدیش صورتشو خیس میکردن

دندونای نیش بلند ته ته رو قورت داده و حالا از ترس زیر پتو گوله شده بود و اشکای مرواریدیش صورتشو خیس میکردن

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

(هق...نویسندتون فوبیای شدید مار داره...هق🤧😥)

گوشاش تند تند میلرزیدن و زانوهاشو تو خودش جمع کرده بود و با دستاش صورتشو میپوشوند

اروم به سمت تهیونگ خزید و بازوشو تکون داد

با صدای لرزون صداش زد:

_ته...تهیونگ

تهیونگ با صدازدنای بانی کوچولوش از خواب بیدار شد و وقتی دید داره گریه می کنه و به شدت ترسیده نگران اونو توی بغلش گرفت

+عزیزم...چی شده بانی؟...جایی از بدنت درد میکنه؟

اما کوک هیچی نگفت و فقط سرشو به دوطرف تکون داد
محکم دستاشو دور کمرش حلقه کرد و سرشو به سینش فشار داد

تهیونگ نفس عمیقی کشید و با دستاش اشکاشو پاک کرد و پیشونیشو بوسید

+عزیزدلم...اروم باش...بیبی من خواب بد دیده؟

کوک با فین فین گفت:

_اوهوم....خواب...خواب دیدم....مار...

به اینجای حرفش که رسید بازم بلند زد زیر گریه و لباس تهیونگ رو چنگ زد

تهیونگ به تاج تخت تکیه داد و کوک مثل بچه ها تو بغلش دراز کشید

گونه ی نرم و بلوریشو بوسید و اروم موهاشو نوازش کرد

بوسه های ریزی روی صورتش میزد و کوک با عطر تهیونگ اروم تر میشد

بوسه ای روی لباش زد و پاپیا رو تو دهنش گذاشت

کوک اوممم کشیده ای گفت و همونطور که تو چشای ته نگاه میکرد پاپیا رو میک زد و چشای تیله ایشو که از اشک برق میزد بست

my bunny🐰Where stories live. Discover now