🐇My honey🐰

8.6K 1K 497
                                    

ووت یادتون نره بیبیا⭐⭐*

تقدیم با کلیییییییی عشق به ریدرای خودم

⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐

کوکی همونطور که پاپیاشو میک میزد بانیشو برداشت و با ی دست چشماشو مالید و از اتاق بیرون رفت

چند روزی بود که برگشته بود عمارت خودش و تهیونگ هرروز میومد پیشش

شورتک سفید رنگی پوشیده بود و با اون تیشرت صورتی گشاد خیلی کیوت و خوردنی به نظر میرسید

از پله ها پایین رفت و دنبال جیمین گشت

وقتی وارد سالن پذیرایی شد با چیزی که دید هین کوتاهی کشید و با دستاش چشماشو پوشوند و روشو برگردوند

یکم مکث کرد دوید واز پله ها رفت بالا

یعنی....

جیمینی و یونگی با همن؟

تند رو تختش پرید  و با هیجان موبایلشو برداشت و با ته تماس گرفت

بعد چند لحظه ویدیوکال وصل شد و کوک با چهره ذوق زدش به چشمای یخی تهیونگ نگاه کرد

پاپیا رو از دهنش دراورد و گفت

-hi my stud muffin(سلام مرد جذابم)

تهیونگ تک خنده ای کرد و گفت

+ hi My single star(سلام تک ستاره ی من)

کوک با خجالت دستاشو رو گونه هاش گذاشت و ریز خندید که دندونای خرگوشیش معلوم شدن

بعد با هیجان جیغ خفه ای زد و گفت

-ته تهههه

+جانم عزیزدلم

-ی سوال

بعد چشماشو ریز کرد و ادامه داد

-راستشو بگیا

+باشه عزیزم بگو

کوک موبایلشو رو عسلی کنار تختش گذاشت و تنظیمش کرد و خوشحال رو تختش غلت خورد

-امممم...به نظرت

-جیمینی و یونگی هیونگ با همن؟

+چی شده که اینو میپرسی بیبی؟....نه هیونگ چیزی بهم نگفته

کوک گونه هاش سرخ شد و با من من گفت

-اممم...اخه...اخه من دیدم که ..اونا

تهیونگ تند پرسید

+چی دیدی عسلم؟

دست خودش نبود نگرانش شده بود

-اونا همو میبوسیدن و...

+اوه...و؟

-امممم...همین دیگه

بعد با کیوتی نگاهشو دزدید

+بانی...بقیشو به ته نمیگی؟

کوک لبشو گاز گرفت

my bunny🐰Where stories live. Discover now