🐇daddy,I'm coming soon🐰

6.5K 747 236
                                    

🦄ووت یادت نره لیتل گرل/بوی💫

🦄💫🦄💫🦄💫🦄💫🦄💫🦄💫🦄💫🦄💫

کوک با لپایی که بخاطر حجم زیاد پیتزای توی دهنش حالت تپلی به خودشون گرفته بودن و چشمای درشت و تیله ای براقش ساعت 3 شب رو تختش نشسته بود و با اشتیاق سس تند فلفلی رو روی تکه های باقی مونده پیتزاش میریخت

تهیونگ با دهن باز بهش نگاه می کرد

*این عادیه که ساعت 3 شب ازش بخواد بره و واسش پیتزا و پاستیل بخره؟

طوری که کوک با لذت و اشتها به تکه های پیتزا گاز میزد باعث میشد تهیونگم بخواد اونو امتحان کنه

نگاهی به پیتزا انداخت و وقتی دید کاملا با سس قرمز رنگ پوشیده شده تک خندی کرد

یه تکشو جدا کرد و توی دهنش گذاشت ...

اما...

با حس تندی بیش از اندازش دستشو جلوی دهنش گرفت و به طرف wcدوید

دهنش داشت اتیش می گرفت و صورتش از حرارت زیاد و گرگرفتگی قرمز شده بود و قطره های اشک تو چشماش جوشید

با یه حرکت لیوان اب کنار تخت رو سر کشید و وقتی کمی از شدت تندی کم شد نفس عمیقی کشید

کوک چجوری میتونست بدون اینکه از اول تا آخرش حتی یکم آب بخوره تکه های کوچیک و بزرگ پیتزا رو توی دهنش جا بده؟!

با کلافگی به طرفش رفت و جعبه پیتزا رو برداشت که جیغ کوک بلند شد

_ددی چکار میکنی؟

اما تهیونگ بی توجه به جیغ جیغ کردنای کیوت پسر کوچکتر از اتاق بیرون رفت و جعبه پیتزا رو روی کانتر گذاشت

_ددیییی مثلا داشتم پیتزا میخوردما

تهیونگ تو یه حرکت کوک رو روی شونش انداخت و اسپنک نسبتا محکمی به بوت لختش زد

+اروم بمون توله

کوک هیسی کشید و با یه دستش اروم بوت سرخ شدشو ماساژش داد

همونطور که روی شونه ی تهیونگ تکون میخورد و میخواست خودشو ازاد کنه با موهای پخش شده تو هوا و گوشاش اویزون شده زیر لب و با اخمای توهم غر میزد

_ددی بد...همش کوک بوتی رو اسپنک میکنه
اخه اگه کوکی دیگه بوت نداشته باشه تو دیگه چیرو با اون ...

بعد با شیطنت به لپ باسنش چنگ زد

_دستای جذاب و فاکیت بچلونی و بگی مارشملوی سفید و پنبه ای من؟

تهیونگ که از شیطنتای کوک به خنده افتاده بود اسپنک ارومی به بوتش زد و گفت

+ تو نگران من نباش...یه چیزی رو پیدا میکنم

بعد کوک رو روی تخت انداخت و با بالا رفتن تیشرت بلند نازکش پایین تنه لختش مشخص شد

+از کی تا حالا اجازه داری از کلمه ی فاکی استفاده کنی؟

my bunny🐰Where stories live. Discover now