🐇TOUCH ME DAD🐰

6.9K 727 133
                                    

🖤ووت یادتون نره⭐

🖤⭐🖤⭐🖤⭐🖤⭐🖤⭐🖤⭐🖤⭐🖤⭐

_ددی

هر لحظه بیشتر به خودش می پیچید و صدای ناله هاش بلند تر میشد

دست خودش نبود

_ددی...گرمه

رو تخت نشست و با گرفتن لبه ی تیشرتش سعی کرد اونو از تنش در بیاره که تهیونگ دستاشو گرفت

+میریم خونه کوک
اونجا میتونی هرکاری که خواستی بکنی

کوک با چشمای گرد و تیله های براقش نگاهی به تهیونگ انداخت و بی طاقت دستاشو دور گردنش حلقه کرد و لباشو اروم رو پوست گردنش کشید

تو همون حالت بلندش کرد و از اتاق بیرون رفت

یه دستشو زیر باسنش گذاشت و کوک رو بالاتر کشید و اونم پاهاشو دور کمرش حلقه کرد

اروم از بچه ها خداحافظی کرد و بی توجه به نگاهای شیطونشون از خونه بیرون رفت

همونطوری که کوک رو تو بغلش داشت ریموت ماشین کوک رو فشار داد و بعد سوار شد

+عزیزم...کنار ددی بشین تا بریم خونه

که کوک یدفعه هق زد و اشکاش گردن تهیونگو خیس کردن

تهیونگ شوکه اونو کمی از خودش فاصله داد و سعی کرد اشکاشو پاک کنه

+هیششش...اروم باش نفسم

_ددی ...هق...دوس نداری ....ک...کنارت...

بخاطر گریه ی زیاد صداش گرفته بود

هنوز حرفشو کامل نکرده بود که تهیونگ محکم اونو به خودش فشار داد و با صدای بم و جذابی کنار گوشش گفت

+اگه میتونستم اونقدر به خودم فشارت میدادم تا توی وجودم حل شی
اونجوری دیگه نمیتونستی این حرفو بزنی
دوست ندارم کنارت باشم؟

بعد صورتشو قاب گرفت و بوسه سبکی روی لباش زد

+کارما بهم ثابت کرده که تو از وقتی به دنیا اومدی به نام من شدی
تو مال منی
جونگکوک...من و تو از این به بعد نفس کشیدنمونم با همدیگست

دستشو رو قلبش گذاشت و لب زد

+میبینی؟!
ضربان قلبمون یکی شده...آروم و منظم ♡

🖤⭐🖤⭐🖤⭐🖤⭐🖤⭐🖤⭐🖤⭐🖤⭐

کوک رو روی تخت انداخت که با گرفتن پیرهنش تهیونگو سمت خودش کشید

خمار نگاهی به تک تک اجزای صورتش انداخت و بعد روی لباش ثابت موند

دستشو پشت گردنش گذاشت و لباشونو بهم رسوند

لبای صورتی و پاستیلیش روی لبای تهیونگ حرکت میکردن و لذت رو بهش هدیه میدادن

میکی با لبش زد و زبونشو تو حفره خیس و تاریک دهن تهیونگ برد

my bunny🐰Where stories live. Discover now