🖤ووت یادتون نره⭐
🖤⭐🖤⭐🖤⭐🖤⭐🖤⭐🖤⭐🖤⭐🖤⭐
_ددی
هر لحظه بیشتر به خودش می پیچید و صدای ناله هاش بلند تر میشد
دست خودش نبود
_ددی...گرمه
رو تخت نشست و با گرفتن لبه ی تیشرتش سعی کرد اونو از تنش در بیاره که تهیونگ دستاشو گرفت
+میریم خونه کوک
اونجا میتونی هرکاری که خواستی بکنیکوک با چشمای گرد و تیله های براقش نگاهی به تهیونگ انداخت و بی طاقت دستاشو دور گردنش حلقه کرد و لباشو اروم رو پوست گردنش کشید
تو همون حالت بلندش کرد و از اتاق بیرون رفت
یه دستشو زیر باسنش گذاشت و کوک رو بالاتر کشید و اونم پاهاشو دور کمرش حلقه کرد
اروم از بچه ها خداحافظی کرد و بی توجه به نگاهای شیطونشون از خونه بیرون رفت
همونطوری که کوک رو تو بغلش داشت ریموت ماشین کوک رو فشار داد و بعد سوار شد
+عزیزم...کنار ددی بشین تا بریم خونه
که کوک یدفعه هق زد و اشکاش گردن تهیونگو خیس کردن
تهیونگ شوکه اونو کمی از خودش فاصله داد و سعی کرد اشکاشو پاک کنه
+هیششش...اروم باش نفسم
_ددی ...هق...دوس نداری ....ک...کنارت...
بخاطر گریه ی زیاد صداش گرفته بود
هنوز حرفشو کامل نکرده بود که تهیونگ محکم اونو به خودش فشار داد و با صدای بم و جذابی کنار گوشش گفت
+اگه میتونستم اونقدر به خودم فشارت میدادم تا توی وجودم حل شی
اونجوری دیگه نمیتونستی این حرفو بزنی
دوست ندارم کنارت باشم؟بعد صورتشو قاب گرفت و بوسه سبکی روی لباش زد
+کارما بهم ثابت کرده که تو از وقتی به دنیا اومدی به نام من شدی
تو مال منی
جونگکوک...من و تو از این به بعد نفس کشیدنمونم با همدیگستدستشو رو قلبش گذاشت و لب زد
+میبینی؟!
ضربان قلبمون یکی شده...آروم و منظم ♡🖤⭐🖤⭐🖤⭐🖤⭐🖤⭐🖤⭐🖤⭐🖤⭐
کوک رو روی تخت انداخت که با گرفتن پیرهنش تهیونگو سمت خودش کشید
خمار نگاهی به تک تک اجزای صورتش انداخت و بعد روی لباش ثابت موند
دستشو پشت گردنش گذاشت و لباشونو بهم رسوند
لبای صورتی و پاستیلیش روی لبای تهیونگ حرکت میکردن و لذت رو بهش هدیه میدادن
میکی با لبش زد و زبونشو تو حفره خیس و تاریک دهن تهیونگ برد
YOU ARE READING
my bunny🐰
Fantasyاحتمال فوران کردن اکلیل و رنگین کمان🐰💋❤ سافت ویکوک🐰 صد در صد هپی اند🙈😍 کیوت ،اسمات،سافت،سوییت،آمپرگ،هیبرید 🐰🐰 🐰🦄🐰🦄 #bts =2⭐ #love=1⭐ #vkook=1⭐ #bunny=1⭐ #dram=1⭐ #korean=1⭐ #army=1⭐ #jin=1⭐ #bl=1⭐ #gay=1⭐ #bangtan=1⭐ #sweet=1⭐ #tae=2⭐ #فل...