🐇I'm afraid of injections🐰

7.3K 863 851
                                    

ووت یادتون نره⭐

ادیت نشده

♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡

کوک تند از پله ها پایین اومد و ددیشو صدا زد

_دد کجایی؟پیدات نمی کنم

با کنجکاوی به اطراف نگاه کرد و وقتی پیداش نکرد در ورودی رو باز کرد و به بیرون سرک کشید

_کجا قایم شدی بد بوی؟
خسته شدم بیا بازی رو تموم کنیم

زیر لب گفت و پاشو از خونه بیرون گذاشت

وسط خیابون وایساده بود و به اطراف نگاه می کرد که با شنیدن صدای ی نفر به عقب برگشت

^دنبال کسی می گردی بیوتی؟

کوک با نگرانی و یکم استرس به پسر قد بلند روش زل زد

^هی نترس
کاریت ندارم

بعد نگاهی به سرتاپای کوک انداخت و با دیدن پاهای برهنش که با یه شورتک کوتاه تا وسط روناش پوشیده شده بودن و تیشرت سفید تنش با مهربونی گفت

^نباید اینجوری میومدی بیرون ممکنه ینفر اذیتت کنه

کوک دستشو مشت کرد و لبشو گاز گرفت

_سلام
بله الان برمیگردم
ممنون

بعد عقب عقب رفت که پسر بازم بحرف اومد

^اسم من ناته
من تایلندی ام

بعد دستشو بطرفش دراز کرد

کوک با خودش فکر کرد که بی ادبیه اگه جوابشو نده

اروم دست کوچولو و سردشو تو دستش گذاشت و گفت

_اسم منم جونگکوکه
من کره ایم

+کوک

و این کوک بود که با دیدن اخمای توهم تهیونگ یخ زدن بدنشو حس کرد

: ددی قراره تنببهم کنه😨

تهیونگ از تاکسی پیاده شد و بعد از حساب کردن پولش پلاستیک خوراکیا رو برداشت و وارد کوچه شد
ماشین خودشو یونگی برده بود تا توی شهر چرخی بزنن

چند دقیقه ای میشد که حس بدی کل وجودشو گرفته بود

با دیدن کوک با اون وضع لباساش و پسری که کنارش وایساده اخماش توهم رفت

سعی کرد اروم باشه ولی مگه میشد اونم وقتی که ینفر دستای ظریف بیبیشو لمس می کرد؟

بطری اب میوه از دستش افتاد و خورد شد

+کوک

کوک نگران به ددیش نگاه کرد و ناخوداگاه دستشو از دست نات بیرون کشید

لبه ی تیشرتشو گرفت و پایین تر کشید تا بتونه یکم از پاهاشو بپوشونه

تهیونگ کنار کوک وایساد و لرزش اروم بدنشو حس کرد

my bunny🐰Where stories live. Discover now