☆ووت یادت نره بیبی☆
🍕🐰🍕🐰🍕🐰🍕🐰🍕🐰🍕🐰🍕🐰🍕🐰
شیر کاکائوی خوشمزه ای که ددیش توی ماگ ریخته بود رو مزه کرد و لبخند پهنی روی لباش نشست
_خیلی خوبه ددی
مرسیبعد چرخید و بوسه ای روی گونه ی تهیونگ زد
دستاش دور کمر باریکش حلقه شد و چونشو روی شونه لخت کوک گذاشت
+بیبی
_جانم دد
با چشمای درشت و تیله ایش کنجکاو به ددیش نگاه کرد و زبونشو واسه پاک کردن شیرکاکائو روی لباش کشید
+چه ارزویی داری؟چیزی هست که بخوای بهش برسی؟
تهیونگ گفت و کوک ماگشو روی میز گذاشت و با مهربونی لباش چشمای سبز رنگ ددیش رو لمس کردن
_نه ددی خوبم..من شمارو دارم پس چیزی نمیخوام
همین برام کافیه+ددی فدات شه توله..یونگی باهام تماس گرفت و ازم خواست واسه امضای قرارداد برم کمپانی.باهام میای؟
چشمای کوک برق زدن و خوشحال جیغ خفه ای کشید
_ارهههه...کوکو کلی دوست داره بیاد
که تهیونگ خندید و با گاز گرفتن لپ نرم و سفیدش گفت
+پس زود لباساتو بپوش و حاضر شو تا باهم بریم
کوک با نق نق لپشو مالید و لباشو اویزون کرد
_اقا ببله بانی خولد
و تهیونگ با لذت بوسه ای روی لبای اویزونش زد
+اخه بانی کوچولوی من زیادی شیرینه
_کوکو فلال تنه تا اقا ببله کوکو نخولده
بعد از روی پاهای تهیونگ پایین اومد و با حالت پر از شیطنتی از اشپزخونه بیرون رفت
+اخر از کیوت بازیای تو سکته میکنم
🍕🐰🍕🐰🍕🐰🍕🐰🍕🐰🍕🐰🍕🐰🍕🐰
کوک نگاهی به برج شیشه ای جلوش انداخت و گفت
_خیلی شیکه
+اره روی ساختمون و دکوراسیونش زیادی حساسم
تهیونگ گفت و به بادیگارد اشاره کرد ماشین رو پارک کنه
بعد دستشو دور کمر کوک حلقه کرد و با هم به طرف ساختمون T شکل رو به روش رفتن
+ عروسکم مواظب خودت باش...باشه عزیزم؟
کارمندای زیادی این ساعت اینجا نیستن ولی برو تو اتاقم و خودتو با نمونه ی لباسا سرگرم کن
هرکدوم رو دوست داشتی انتخاب کن تا موقع رفتن برداریم...اوکی؟کوک با دقت سر تکون داد و به ددیش نزدیک تر شد
_چشم ددی
تهیونگ لبخندی به بانیش زد و تو یه حرکت بدون توجه به نگاه متعجب و چشمای گرد شده ی کارمندا لباشو بوسید
YOU ARE READING
my bunny🐰
Fantasyاحتمال فوران کردن اکلیل و رنگین کمان🐰💋❤ سافت ویکوک🐰 صد در صد هپی اند🙈😍 کیوت ،اسمات،سافت،سوییت،آمپرگ،هیبرید 🐰🐰 🐰🦄🐰🦄 #bts =2⭐ #love=1⭐ #vkook=1⭐ #bunny=1⭐ #dram=1⭐ #korean=1⭐ #army=1⭐ #jin=1⭐ #bl=1⭐ #gay=1⭐ #bangtan=1⭐ #sweet=1⭐ #tae=2⭐ #فل...