ووت یادتون نره💙💫
اینکه ینفر همه ی وجودش به تو وابسته باشه چه حسی داره؟
💫💙💫💙💫💙💫💙💫💙💫💙💫💙💫
قطره های اشک روی گونش سر میخوردن
هنوز نگاهش قفل اون دوتا پسر بچه ای بود که هر لحظه ازش دورتر میشدن
_نرو...لطفا...ما دوستون داریم
اما اونا با لبخند دست همو گرفتن و بهش پشت کردن
با هق هق روی زانوهاش خم شد و قلبشو که حالا درد گرفته بود چنگ زد
_نرو...بیبیای من
+عزیزدلم...اونا جایی نمیرن
دوباره برمیگردن...خودم میرم دنبالشونسریع به طرف صدا برگشت و خودشو تو بغل تنها مرد زندگیش انداخت
_هق...تهیونگ...اونا رفتن
تهیونگ با ارامش و مهربونی کمرشو نوازش کرد و بوسه ای روی موهای ابریشمیش زد
+گریه نکن کیوتم
چطور میتونی چشمایی که من با یه نگاه بهشون ارامش میگیرم رو بارونی کنی نفسم؟هوم؟اما کوک بی طاقت هق زد و تهیونگ تو گوشش زمزمه کرد
+همه چیزم...قلب تهیونگ گریه نکن
اونا برمیگردن...خودم انجامش میدمکوک هق هقاش اروم تر شد و با بوسیدن گونه ی تهیونگ اروم حلقه ی دستاشو از دور کمرش باز کرد
سرشو بالا اورد و با چیزی که دید از ته دل جیغ کشید
صورت ددیش خونی شده بود
💫💙💫💙💫💙💫💙💫💙💫💙💫💙💫
+بیبی..عزیزم بیدار شو
داری کابوس میبینیبا نگرانی سعی کرد کوک رو از این کابوس نجات بده ولی اون فقط گریه میکرد
صورتش از عرق و ترس زیاد خیس شده بود و می لرزید
+کوکی...عروسکم...جونگکوک
با جیغ بلند کوک همزمان بلند صداش کرد و کوک از خواب پرید
قفسه ی سینش به سرعت بالا پایین میشد ولی نفسش بالا نمی اومد
تهیونگ با گرفتن بینیش سرشو به عقب خم کرد و لباشو روی لبای سردش گذاشت
سعی کرد اکسیژن رو دوباره وارد ریه هاش کنه
بعد از چند بار وقتی دید تاثیر زیادی نداره ضربه ی محکمی به قفسه ی سینش زد و کوک با هین بلندی حجم زیادی از هوا رو وارد ریه هاش کرد
کوک نگاهشو به اطراف چرخوند و با دیدن ددیش سریع خودشو توی بغلش جا داد
هیچی نمیگفت و فقط میلرزید
تهیونگ سرشو توی گودی گردنش برد و عطرشو نفس کشید
بخاطر یه کابوس داشت همه ی وجودشو از دست میداد
YOU ARE READING
my bunny🐰
Fantasyاحتمال فوران کردن اکلیل و رنگین کمان🐰💋❤ سافت ویکوک🐰 صد در صد هپی اند🙈😍 کیوت ،اسمات،سافت،سوییت،آمپرگ،هیبرید 🐰🐰 🐰🦄🐰🦄 #bts =2⭐ #love=1⭐ #vkook=1⭐ #bunny=1⭐ #dram=1⭐ #korean=1⭐ #army=1⭐ #jin=1⭐ #bl=1⭐ #gay=1⭐ #bangtan=1⭐ #sweet=1⭐ #tae=2⭐ #فل...