🐇My Honey bunny🐰

6K 712 348
                                    

🖤ووت یادتون نره⭐

⭐🖤⭐🖤⭐🖤⭐🖤⭐🖤⭐🖤⭐🖤⭐🖤

کوک با خوشحالی از پله های هواپیما پایین دوید و جیغ زد

_کلی دلم تنگ شده بود

+مواظب باش کوک

جیمین همونطور که از درد توی باسنش لنگ میزد به کمک یونگی اروم پله ها رو پایین اومد و با بهم ریختن موهای کوک گفت

~ هی بانی...فکر کنم اینبار قراره اتفاقای زیادی اینجا برامون بیفته

کوک که از بهم ریختن موهاش حرصی شده بود دندونای مرتب و مرواریدیشو به هم فشار داد و اسپنکی به بوت جیمین زد که اخش بلند شد

_واسه تو که فرقی نداره جیمینی
به هر حال از نیویورک تا سئول سکس کردی....

بعد با لبای غنچه شده و پرشیطنتی کنار گوشش زمزمه کرد

_ حتی به سکس تو آسمونم....

صورت جیمین هر لحظه از شدت خجالت و حرص بیشتر قرمز میشد

با حرص پاشو به زمین کوبید و به طرف یونگی چرخید

~همش تقصیر توعه که الان این فنچ کوچولو منو اذیت میکنه

که یونگی اروم و با احتیاط اونو تو بغلش کشید و لاله گوششو بوسید

○کوکی شوخی میکنه عزیزم ...
اخه تقصیر من چیه؟
بیبیم اونقدر خوردنی و خوشمزست که نمیتونم جلوش خودمو نگه دارم

جیمین با مظلومیت نگاهی به چشمای ددیش انداخت و با لبای اویزون گفت

~واقعا؟

○اره جوجه

جیمین خودشو بیشتر به یونگی چسبوند و با دستای کیوت کوچولوش صورتشو قاب گرفت

~پس به کوکی بگو جیمینی اذیت نکنه

یونگی مسخ شده به تک تک حرکات جیمین نگاه می کرد

تا این اندازه شیرین بودن پسر کوچولوش طبیعی بود نه؟
یا جیمین بیشتر از این میخواست قلب یونگی رو مال خودش کنه؟

لپای تپل و نرمشو با نوک انگشتش نوازش کرد و بعد بوسید

○باشه پسر کوچولو

بعد رو به کوک گفت

○بیا پیش هیونگ کوکی

که کوکی حالت مظلومی به خودش گرفت و با گوشای پایین افتاده و لبای صورتی اویزونش به طرفش رفت

وقتی به یونگی رسید چشمای تیله ایشو چرخوند و گفت

_چی شده هیونگی؟ کوکی که کار بدی نکرده

یونگی خندید و دستشو دور شونش حلقه کرد و اونو سمت خودش کشید

○جیمینی ازت دلخوره بانی کوچولو

my bunny🐰Where stories live. Discover now