ووت یادتون نره💫
کاور من مرگگگ🐰💫
من خشن نیستم اما وقتی تو منو نگاه میکنی دلم میخواد سرتا پاتو جر بدم:)💦
💫🐰💫🐰💫🐰💫🐰💫🐰💫🐰💫🐰💫🐰
نفسشو با کلافگی بیرون داد و خودشو رو تخت پرت کرد
صورتشو به بدن نرم عروسکش فشار داد و جیغ خفه ای کشید
حوصلش به شدت سر رفته بود و نمی دونست باید چکار کنه
تهیونگ و جیمین و یونگی هم مشغول کارای خودشون بودن
پس آیپدشو برداشت و شروع کرد به نقاشی کردن
بعد چند دقیقه اخماش تو هم رفت و با بداخلاقی اونو کنارش پرت کرد
دمپاییای فرشی پشیمیشو که صورت بودن و دوتا گوش بانی داشتن رو پوشید و اروم از اتاق بیرون رفت
نگاهی به سالن پذیرایی انداخت و وقتی کسی رو ندید فهمید که هرکدوم تو اتاقای خودشونن
لباش آویزون شد و سرشو پایین انداخت و با نوک انگشتاش بازی کرد
_اگه الان برم تو اتاق کار ددی عصبانی میشه ؟
بعد وقتی که جوابی تو ذهنش واسش پیدا نکرد هوفی کشید و به طرف اتاق کار تهیونگ رفت
در زد و منتظر اجازه ی تهیونگ شد ولی صدایی نیومد
پس اروم در رو باز کرد و وارد اتاقش شد
تهیونگ پشت میز نشسته بود و کلی برگه جلوش بود و تند تند چیزایی رو یادداشت میکرد
کوک با بغض و کلافگی به طرفش دوید و خودشو تو بغلش انداخت و تهیونگ شوکه از توله ای که تو بغلش جمع شده بود با بهت پلک زد
دستاشو اروم دورش حلقه کرد تا نیفته و بعد روی موهاشو بوسید
+چی شده کوک
اتفاقی افتاده؟اما کوک فقط سرشو تو گودی گردنش گذاشته بود و نفس میکشید
تهیونگ لبخندی زد و اروم اروم کمرشو نوازش کرد
بانیش از یه چیزی کلافه بود
کوک چند دقیقه همونطوری تو بغلش موند و بعد سرشو بلند کرد و با اخم کیوتی سعی کرد لحنشو جدی کنه گفت
_ددی ته
کوک مشغول بازی با یقه پیرهن تهیونگ شد و نگاهشو ازش دزدید تا جواب بده
+بله
_شما بهم گفتید که این چند روز یه کاری می کنید تا بهم خوش بگذره درسته؟
تهیونگ لبشو گاز گرفت و منتظر ادامه ی حرفش شد
بانیش درست می گفت
YOU ARE READING
my bunny🐰
Fantasyاحتمال فوران کردن اکلیل و رنگین کمان🐰💋❤ سافت ویکوک🐰 صد در صد هپی اند🙈😍 کیوت ،اسمات،سافت،سوییت،آمپرگ،هیبرید 🐰🐰 🐰🦄🐰🦄 #bts =2⭐ #love=1⭐ #vkook=1⭐ #bunny=1⭐ #dram=1⭐ #korean=1⭐ #army=1⭐ #jin=1⭐ #bl=1⭐ #gay=1⭐ #bangtan=1⭐ #sweet=1⭐ #tae=2⭐ #فل...