____________لباشو با کیوتی جمع کرد
~کوکی...بیام تو؟
_آره جیمینی
جیمین در اتاق رو باز کرد و رو تخت کنارش نشست
موهاشو نوازش کرد و با مهربونی گفت:
~حال کوکی من چطوره؟
دست جیمین رو گرفت و لب زد:
_خوبم
~می دونی که من تو رو از خودت بهتر میشناسم؟
این گوشای آویزون و لبای جمع شده بهم میگن ناراحتی
کوکی با صدای گرفته گفت:
_جیمینی
~جانم...بغض نکن
باهام حرف بزن
_نمی دونم چکار کنم....حس خوبی بهش دارم
جیمینی....به نظرت باهاش دوست شم؟
~ببین کوکی...تو خیلی عاقلی....مطمئنم هر تصمیمی بگیری درسته....اینکه بهش گفتی چند ماه واسه آشنایی با هم باشید خیلی منطقیه
من کاملا بهت اعتماد دارم
به نظرت چجور آدمیه؟
_اممم...جنتلمنه....سرد و مغروره....ولی با من مهربون و خونگرمه...من میتونم بفهمم یه نفر با صداقت حرف میزنه یا دروغ میگه
اوه راستی جیمینی....
~بله بله کاملا شیفته جناب کیم شدی
جانم
_یادته تو شهربازی گفتی چند نفر بهمون زل زدن؟
جیمین با کنجکاوی جابجا شد:
~اوهوم
_اونا ته ته و یونگی شی و هوسوک هیونگ بودن
با صدای بلند گفت:
~نههههه
_اره خودشون بودن
جیمین با شیطنت همونطور که نزدیکش میشد گفت:
~هومممم....پس کیم تهیونگ اونجا بانی مارو زیر نظر داشته
حالا بگو ببینم
دوسش داری؟
کوک با خجالت دستاشو رو گونه هاش گذاشت:
_جیمینی....اینجوری نگو
....امممم....دوست داشتن؟....نمی دونم اما فک کنم اره
جیمین با نوک انگشتاش به قلب کوک زد:
~مواظب این قلب مهربون و پاکت باش اگه یه موقع حتی بهش خراش بیفته....نه اینکه بشکنه...فقط بهش خراش بیفته....
بعد کنار گوش کوک با خباثت لب زد:
~از دیک دارش میزنم
با دیدن قیافه کوک که بی شباهت به توت فرنگی کیوت و خوردنی نبود بلند خندید:
~اینقدر خجالتی و شیرین نباش کوکی کوچولوم
شیرینی بیش از اندازت واسه قلب تهیونگ خطرناکه
گوشاش ریز تکون خوردن و جیمین گفت:
~فقط همینا واسه اینکه قند تو دلش آب کنی کافیه
کوکی با چیزی که یادش اومد خجالت و کنار گذاشت:
_جیمی
میشه نوازششون کنی....باید یه چیزی رو بفهمم
جیمین کنارش خوابید و اروم اروم نوازششون کرد
کوکی خمار شدن چشماشو حس کرد:
_یه لحظه صبر کن
جیمین عقب کشید:
~بله
کوکی با تفکر لباشو غنچه کرد و گفت:
_وقتی تو بهشون دست میزنی....خوابم میگیره
اما....اما وقتی ته ته نوازششون می کنه یه حس عجیبی دارم که تا الان نداشتم
نمی دونم چیه
راجبش به ته گفتم و اون گفت که فردا با هوسوک هیونگ تماس میگیره تا بیاد و راجبش حرف بزنیم
جیمین کنجکاو بهش گفت:
~چه حسیه؟
_اممم...حس می کنم دمای بدنم کم کم بالا میره
~همین؟
_اوم...تا الان فقط همین بوده
جیمین لباشو اویزون کرد:
~تو فقط چند ساعته که اون یخ انسان نما رو میشناسی ولی بیشتر از من دوسش داری
_جیمین...این فرق میکنه
با لجبازی گفت:
~نهههه....فرق نداره
حتی این کیوتای بامزه هم اونو دوس دارن
کوک ریز خندید و جیمین رو هم به خنده انداخت
_خب....حالا نوبت منه
یونگی شی رو دوس داری؟
جیمین چشماش گرد شد و به سرفه افتاد
بعد چند لحظه گفت:
~چه کار کردم که فکر می کنی دوسش دارم؟
_لازم نیست کاری کنی...من بزرگت کردم
جیمین بلند خندید:
~تو منو بزرگ کردی یا من تو رو؟
کوک با کیوتی چشم غره رفت:
_فرقی نداره
بیخیال
دوسش داری؟
~دوست داشتن نه....ازش خوشم میاد
میخوام بهش نزدیک بشم و...شاید عاشقش شدم
_اممم....خوبه
بعد با چیزی که یادش اومد گوشاش آویزون شدن و لباشو جمع کرد
جیمین گونشو نوازش کرد:
~کوکی کوچولو چرا ناراحته؟
کوک سعی کرد خودشو رو تخت بالا بکشه که جیمین دستشو رو سینش گذاشت:
~نه...بخواب...فردا تهیونگ میاد وجب به وجب بدنتو چک می کنه اگه زخمت خونریزی کنه منو تو افق محو میکنه
کوک به بازوش کوبید:
_یااااا....جیمین تهیونگ اینجوری نیست
~هست
_نیست
~هست
کوک با لجبازی رو تخت کوبید:
_نیست
جیمین با حرص به موهاش چنگ زد :
~اوکی...قبوله...من تسلیم...ددی شما مهربون ترین ادم روی این کره فاکیه....فقط محض رضای فاک اروم باش
کوک گیج گفت:
_ددی؟
~اره...شنیدم بهت میگفت بیبی
پس اونم ددی توعه
همون ددی کینک دیگه
همونا که بیبیشونو....
کوک جیغ خفه ای زد و با خجالت نالید:
_جیمین برو بیرون
جیمین شیطانی خندید:
~اخییی... بیبیِ تهیونگ خجالتیه
بعد صداشو بم کرد و سعی کرد مثل تهیونگ حرف بزنه:
~منم دوست دارم بیبی کیوتم
کوک با بهت و خجالت لب زد:
_تو شنیدی؟
جیمین بیخیال شونه بالا انداخت:
~همشو نه....وقتی برگشتم اتفاقی شنیدم
حالا بیخیال.... انقدر کشش دادی نفهمیدم چرا ناراحتی...
بگو
کوک با غصه لبشو گاز گرفت:
_یادم رفت شمارشو بگیرم:(
جیمین با چشمای گرد بهش نگاه کرد و به شوخی با تاسف گفت:
~نگاش کن....بچه بزرگ کردم که به خاطر شماره پسر مردم زانوی غم بغل بگیره؟
کوکی که من میشناختم جلوش اسم شماره میاوردی رنگش از صورتی به گوجه تغییر میکرد حالا تهیونگ چکارت کرده؟
همین که حرفش تموم شد کوکی از خجالت سرخ شد و گوشاش ریز ریز تکون خوردن و با صدای خفه گفت:
_جیمینااا....خودش بهم گفت شمارمو بهش بدم چون گوشی همرام نبود....اما یادم رفت
بعد با چشای درشت و براقش به جیمین نگاه کرد
جیمین با چشای قلبی کوک رو بغل کرد و سرشو به سینه خودش فشار داد:
~وااای کوکی...تو چرا انقدر کیوتییی
شک ندارم تهیونگ بعد دوماه از بس تو دلش کارخونه کارخونه شکر اب میکنی یه بلایی سر خودش میاره
کوک ریز خندید و سعی کرد جیمین رو از خودش دور کنه:
_اینطوری نگو....من که کاری نمی کنم
تازشم من کیوت نیستم
بعد لباشو اویزون کرد:
_من اصلا نمی دونم چکار کنم ناز و کیوت به نظر برسم...جیمینی چکار کنم که ته ته دوس داشته باشه؟
جیمین پوکرفیس نگاش کرد:/ :
~حرفی ندارم بزنم
بعد موبایلشو برداشت و گفت:
~به یونگی پی ام میدم شمارشو برام بفرسته
کوک با شنیدن این حرف ذوق کرد
_جیمینی....تو چرا شماره یونگی شی رو داری؟
جیمین جا خورد و سعی کرد خونسرد باشه:
~خودم ازش خواستم
_تو خودت از یونگی شی شمارشو خواستی بعد منو اذیت می کنی؟
یااا....دیگه دوست ندارمممم
~کوکی جونمممم
_قهلم
~دوست داری واسه شام چی درست کنم؟
_هرچی دوس داری
فقط شیرموز منو یادت نره برام بیاری
~امر دیگه؟
_فعلا هیچی
جیمین با صدای نوتیف موبایلش نگاه حرصیشو از کوک گرفت و پی ام یونگی رو بلند خوند:
°به کوک بگو با تهیونگ تماس بگیره
لعنتی از وقتی برگشتیم مخ منو هیونگارو خورده
دلش کوکیشو میخواد
اینم شمارش×××××××××
جیمین بازم حرصی شد:
~من اصلا شانس ندارم
یونگی ازم خوشش نمیاد
_مطمئنم خوشش میاد
کوک شمارشو ته ته سیو و اسمشو لمس کرد
ضربان قلبش بالا رفت
جیمین با شیطنت نگاش کرد و با گفتن تنهات میزارم از اتاق بیرون رفت
کوک با شنیدن صدای سرد و مغرور ته شوکه تکون سختی خورد و آخ بلندی از بین لباش بیرون رفت
تهیونگ چند ثانیه مکث کرد و بعد پرسید:
+کوک؟
کوک نفس عمیقی کشید تا دردشو کم کم کنه:
_سلام ته....خودمم
لحن ته مهربون شد:
+اوه بیب...خوبی بانی؟
کوک لبشو با استرس گاز گرفت:
_اومم...خوبم...فکر نمی کردم بشناسی
+اینو نگو...مگه میشه بیبی کیوتمو نشناسم؟
به زخمت که فشار نمیاری؟
کوک ناخوداگاه لوس شد:
_نوچ...مواظبم ته
+با اینکه فقط یه ساعته ندیدمت ولی دلم برات تنگ شده....دلم میخواد بازم بغلت کنم
کوک یکم با خودش کلنجار رفت و اروم زمزمه کرد:
_م....منم
ته با شگفتی و ذوق گفت:
+تو چی بانی؟
_منم....منم زودی دلم برات تنگ شده
+میخوام ببینمت
ته بی طاقت گفت و پسر کوچکتر چشماش گرد شد:
_چی؟
+ویدیو کال رو جواب بده بیبی
_اوه
به صفحه موبایلش نگاه کرد و دید ته ویدیو کال گرفته
کال وصل شد و کوک تونست فیس جذاب تهیونگ رو ببینه که رو تخت دراز کشیده و بهش نگاه می کنه:
+بیبی دلش واسم تنگ شده؟هوم؟
بانی....عزیزم
کوک تو سکوت بهش زل زده بود و همش از خودش میپرسید مگه میشه یه نفر تو ویدیو کالم انقدر جذاب باشه؟
+کوکی نمیخواد تهیونگ صدای نازش رو بشنوه؟
جونگکوک لباشو گاز گرفت و نگاه ته به سمتشون کشیده شد
+قبلا گفته بودم نباید گازشون بگیری
_ته ته...
+جانم...شنیدن اسمم از بین اون لبای صورتیت خیلی لذت بخشه
_کیم ته....لاس زدنو تموم کن
تهیونگ ریز خندید:
+لاس زدن؟...اوه نه....من فقط دارم راجب زیباییات حرف میزنم
بعد نگاهش خیره سینه ی لخت کوک شد
_به چی نگاه می کنی؟
+هیچی...اوم...فردا سعی می کنم زودتر کارای شرکتو تموم کنم و بیام پیشت
تا اون موقع سعی کن خودتو با یه کاری سرگرم کنی
البته...با کاری که اصلا به زخمت فشار نیاره
_باشه تهیونگ
ته ته...
کوکی از بین لباش نالید
+جان ته ته....تو که اینجوری صدام میزنی قلبم یه ضربان جا میزاره
_تو خیلی خوب حرف میزنی ته ته
تهیونگ نفس عمیقی کشید:
+نه بیبی...اتفاقا برعکس...من اصلا تو ارتباط برقرار کردن خوب نیستم...اما الان فقط چیزی رو که تو قلبمه بهت میگم
_کوک اروم رو پهلوی سالمش چرخید و یه طرف صورتشو به بالشت چسبوند
تهیونگ به لبای صورتیش نگاه کرد که مثل لبای ماهی شده بودن و دندونای خرگوشیش...
یکی از گوشاش روی صورتش افتاد و کوک از هیجانش ریز خندید و تهیونگ لرزیدن قلبشو حس کرد
+کوک
_بله
+کوک
_اممم
+کوک
_هوم؟
تهیونگ با بدجنسی بازم صداش زد و کوک با خجالت زمزمه کرد:
_جانم
+آفرین کیوتم
واسه ته ته حرف بزن
میخوام صداتو بشنوم
کوک دستاشو رو گونه های گرگرفتش گذاشت:
_اخه نمی دونم از چی بگم
+از حست به من؟
_اوه
کوک تند گفت و با کیوتی که قلب تهیونگ و آب میکرد ادامه داد:
_حس خوبی بهت دارم...قلبم....قلبم اولین باره وقتی با یه نفر حرف میزنم انقدر تند میزنه...
وقتی صدام میزنی....اخه...چجوری بگم ته ته...
با احساسش صداش زد:
_تهیونگ
+جانم بیبی
_میترسم
+از چی عزیزم؟
لباش آویزون شد:
_نکنه قلبم از سینم بپره بیرون؟
بعد با این فکر ناخوداگاه هینی کشید و چشماش گرد شد
دستشو رو قلبش گذاشت و فراموش کرد ته داره نگاش میکنه:
_قلب صورتیم...میشه اروم تر بزنی؟ ...اخه داری کوکی رو میترسونی
بعد نوک انگشتاش و بوسید و روی قلبش گذاشت
تهیونگ مات به کوک نگاه میکرد
مگه میشه یه نفر انقدر کیوت و خوردنی باشه
+کوک
کوکی نگاه مشکی براقشو به ته داد:
_جانم
ته ته...اممم...فردا زود بیا باشه؟...کوکی دوس نداره خیلی ازت دور بمونه
بعد دستشو به بالای تخت رسوند و عروسک صورتیشو که یه خرگوش صورتی بود پایین اورد و بغلش کرد
_ته ته عروسکمو ببین....اسمش کوکیه...مثل خودم یه خرگوشه....اون خیلی خوشگله
دندوناشو ببین وای خیلی کیوته
اما من اصلا کیوت نیستم:(
گوشاش پایین افتادن و به ته نگاه کرد
+کوک
_جانم
+تو زیباترین و کیوت ترین و نازترین و سوییت ترین موجود دنیایی
وای کوک...تو فوق العاده ای
بهت اجازه نمیدم بگی خوشگل و کیوت نیستی
تو خوشگلی و کیوت و....
نمی دونم اینو بگم یا نه
هوووف
کوک عروسکشو رو صورتش گذاشت تا گونه های سرخشو بپوشونه
_بگو ته ته
ته نفسشو ازاد کرد و گفت:
+تو با این همه زیبایی...فقط مال منی...مال کیم تهیونگ...باشه؟
کوک ذوق زده گوشاش تند تند تکون خوردن و سرشو تکون داد
گوشاش چشماشو پوشوندن که تهیونگ ریز خندید:
+عاشقشونم
کوکی قلبش گرفت و از ناراحتیش گوشاش آویزون شد
تهیونگ زود متوجه تغییر حالتش شد:
+چیزی شد؟حرف بدی زدم؟
_تو فقط گوشامو دوس داری؟
+نه...این فکر و از ذهنت بیرون کن
کوکی با لج گفت:
_اما تو گفتی عاشقشونی
+حسودیت شده بیبی
کوک بدون اینکه حسشو مخفی کنه لب زد:
_اره
تهیونگ خندید:
+عاشقتم
_نگووو
بعد صورتشو پوشوند
_خجالت میکشم
+فردا که بیام پیشت تلافی اینهمه کیوت بودن و قند تو دلم اب کردن و در میارم
_چجوری؟
+لپاتو گاز میگیرم
_نههههه
+ارههه...راستی با هوسوک هیونگ حرف زدم فردا میاد اونجا احتمالا با هم بیایم
_اوم باشه
+اوه کوک ...هیونگا پایینن و جین هیونگ و نامجون هیونگ خیلی دوس دارن ببیننت میشه الان باهاشون حرف بزنی؟
البته اگه دوس داری
کوک یکم فکر کرد و گفت:
_باشه
+پس من میرم پایین
تهیونگ گفت و راه افتاد داد زد:
+نامجون...جین هیونگ
بیاید با بیبیم حرف بزنید
کوک لبخند محوی زد
□چی شده تهیونگ؟
+نامجون...با کوکی ویدیو کال گرفتم
بیا باهاش حرف بزن
چند لحظه بعد تهیونگ دوربینو ثابت کرد و دو تا پسر دیگه کنارش بودن
□سلام جونگکوک...من نامجونم ...تهیونگ راجب تو خیلییییی حرف میزنه
کوک لباشو خیس کرد و گفت:
+سلام نامجون شی....خوشحالم میبینمتون
پسر مو مشکی که به نامجون چسبیده بود با چشای قلبی به کوک نگاه کرد و به بازوی تهیونگ کوبید:
◇تو گلوت گیر کنه....تو این بیست و چند سال صبر کردی این فرشته رو انتخاب کنی که تا الان رل نزدی؟
بعد رو به کوک گفت:
◇سلام کیوتی...من جینم...میتونم بگم تهیونگ دیوونته تو خیلی خوشگلی
_سلام جین شی...شما هم خیلی زیبایید
◇یاااا....من یه نفرم....جمع نبند
_میتونم هیونگ صداتون کنم؟
◇اره عزیزم حتما
_اممم....شما...باهمید؟
بعد با خجالت به دوتاشون اشاره کرد
◇اوهوم...چند وقتی میشه
جین بازوی نامجونو گرفت و بوسه ای روی گونش زد
کوک با ذوق بهش نگاه می کرد:
_ته ته درست میگفت...شما یه کاپل فوق العاده جذابید و به هم میاید
نامجون هیونگ...جین هیونگ رو دوست داشته باش
نامجون جین رو بغل کرد:
□اون همه ی زندگیمه
◇یاااا....خجالت میکشممم
جین رو به ته گفت:
◇اذیتش کنی با من طرفی...از این به بعد اون کوکی کوچولوی منه
تهیونگ اعتراض کرد:
+اون مال خودمه
◇خیلی خب....اروم باش...نمیخوام خشم تایگریتو ببینم
با خنده به کوک گفت:
◇تهیونگ وقتی چیزی یا کسی رو دوست داره به شدت روش حساسه...نه اینکه زندونیش و اذیتش کنه
اینو میگم چون دیگه باید محبت کردنای بی حد و اندازه ته رو دیده باشی
البته اون تا الان کسی رو دوست نداشته....اینو واقعا راست میگم...ولی چون خیلی وقته میشناسمش میفهمم چجوریه
کوک زمزمه کرد:
_اوهوم اون خیلی خوبه
+بانی...خسته ای؟
می خوای استراحت کنی؟
_نه خسته نیستم ولی نمیخوام مزاحمتون بشم
+تو مزاحمم نیستی عزیزم
ولی باشه برو غذاتو بخور و بخواب
البته نه زود زود
چون این خوب نیست واسه سلامتیت
بعد لب زد:
دوست دارم
کوک دوتا انگشتشو رو هم گذاشت و قلب درست کرد
_نامجون هیونگ...جین هیونگ....خیلی خوشحال شدم باهاتون حرف زدم....دوست دارم زودتر ببینمتون
□ما هم خوشحال شدیم...بای کوکی
_بای
تماس قطع شد و کوک موبایلو به قلبش چسبوند:
_اروم باش قلب کوچولوی صورتیمجیمین به کوک کمک کرد تا پاستاشو بخوره و بخوابه
کوک به ته تکست داد:
_شب بخیر ته ته
+شب بخیر بیبی بوی_______________________
سلام💞
امممم یکم حرف دارم
دوس دارید شرط ووت رو بردارم و بجاش هروقت تونستم آپ کنم(چند تا پارت تو هفته)
البته شما هم ووت بدینا😂
اخه من خودم بجز نویسنده بودن یه ریدرم
میدونم وقتی یه پارت از بوک موردعلاقت دیر به شرط آپ میرسه چقد ناراحت میشی چون حتی اگه تو ووت بدی و بقیه ندن بازم آپ نمیشه
لطفا علاوه بر نظر دادن راجب این پارت
در مورد این حرفمم نظرتون رو بگید❤
خبببب خیلیییی حرف زدم😂
فعلا شرط نمیزارم تا نظرتون رو بگید
بوس رو لباتون💋
بای⭐
YOU ARE READING
my bunny🐰
Fantasyاحتمال فوران کردن اکلیل و رنگین کمان🐰💋❤ سافت ویکوک🐰 صد در صد هپی اند🙈😍 کیوت ،اسمات،سافت،سوییت،آمپرگ،هیبرید 🐰🐰 🐰🦄🐰🦄 #bts =2⭐ #love=1⭐ #vkook=1⭐ #bunny=1⭐ #dram=1⭐ #korean=1⭐ #army=1⭐ #jin=1⭐ #bl=1⭐ #gay=1⭐ #bangtan=1⭐ #sweet=1⭐ #tae=2⭐ #فل...