🐇unruly🐰

8K 1K 529
                                    

تعداد ریدرا و ووتا روز به روز داره کمتر و کمتر میشه🙃

گاهی اوقات فکر میکنم کسی مای بانی رو دوست نداره🙁

بوس پروازی واسه ریدرای همیشگی و کیوت خودم🍓

🦄 ووت یادتون نره 🦄

💖ادیت نشده💖

🐰هیچی لذت بخش تر از دیدن لبخند خرگوشیش نیست🐰

⭐🌙⭐🌙⭐🌙⭐🌙⭐🌙⭐🌙⭐🌙⭐🌙

ساعت ۴ صبح به وقت سئول پرواز داشتن و کوک از روز قبلش تهیونگ رو مجبور کرده بود تا چمدونشو ببنده و خودش رو تخت نشسته بود و دستور میداد

همونطور که بان بان و رابیتی رو روی پاهاش گذاشته بود و واسشون قصه میگفت و چند ثانیه یه بار آب نبات موزیشو میک میزد گفت

_ته ته

تهیونگ کش و قوسی به بدنش داد و آخرین تیشرت کوک رو تو چمدون گذاشت

+جانم بیبی

کوک با لبخند دندون نمایی با شیطنت گفت

_تموم شد؟همه وسایلمو گذاشتی؟

تهیونگ با حرص گفت

+آره....امر دیگه؟

بعد با خستگی کف اتاق دراز کشید و آه خفه ای به خاطر درد کمرش کشید

کوک ریز ریز خندید و بان بان و رابیتی رو تو لونه کوچیک کیوت کنار تختش که تهیونگ واسشون خریده بود گذاشت و اروم تو گوششون گفت

_بیبیای خوبی باشید....ددی کوکی باید بره ددی ته ته رو ببوسه تا دیگه ناراحت نباشه
باشه؟....با هم دعوا نکنیداااا.....دعوا کنید ددی کوک تنبیهتون میکنه....هر اتفاقی افتاد با گوشاتون چشاتونو میپوشونید و نگاه نمیکنید

هر اتفاقی افتاد با گوشاتون چشاتونو میپوشونید و نگاه نمیکنید

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

بعد لبخند درخشانی زد و گوشای نرم و سفیدش تند تکون خوردن

شورتک سفید خیلی کوتاهشو که باعث میشد رونای شیری رنگش خودنمایی کنن رو با شیطنت بالاتر کشید و با قدمای کوتاه به سمتش رفت

پاهاشو دوطرف بدنش انداخت و روش دراز کشید
روی قلبشو بوسه زد و با لبای اویزون گفت

_ددی ته، کوکو دوس نداره؟

my bunny🐰Where stories live. Discover now