🐇My little boys🐰

9K 773 243
                                    

Vote please :)☆

:):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):)

_بلیم بان بانی...بلیم کوکو بهت نوتلا بده

همونطور که دستاشو دور عروسک کیوتش حلقه کرده بود از ورودی اشپزخونه رد شد و بان بان رو روی صندلی گذاشت

گوشاشو ناز کرد و با لبای غنچه شده زمزمه کرد

_بیبی خوفی باش تا ددی بلگلده

بعد انگار که بان بان جوابشو داده لبخند شیرینی زد و به طرف کابینت رفت و با برداشتن نوتلا و یه بسته توت فرنگی از یخچال راه رفته رو برگشت و با مرتب کردن بالشتک پشمی رو صندلی کنار بان بان
نشست

دستاشو مثل بچه ها بهم کوبید و در نوتلا رو باز کرد

نینیای تو شکمش تند تند تکون میخوردن و انگار که شکم کوک رو با یه زمین بازی اشتباه گرفتن

با لذت یکی از توت فرنگیارو تو نوتلا زد و با دندوناش گازش گرفت

_امممم ... عالیه

یه دستشو زیر شکم گردالیش نگه داشت و مراقب بود به توله هاش فشار نیاد

ددیش رفته بود تا با یه تاجر قرارداد ببنده و احتمالا تا بعد از ناهار برنمی گشت

تند تند توت فرنگی میخورد و مشخص بود دوقلو ها
هم خوششون اومده و این از رایحه ی شیرین و شدت گرفتشون معلوم بود

بدون توجه به اطرافش انجامش میداد و گاهی با کیوتی یکم توت فرنگی نوتلایی به بان بان تعارف میکرد

_بخول بان بانی...بخول بزلگ شی با نینیای من باژی تنی
افلین پشل خوب...افلین

غرق دنیای شیرین و سافت خودش بود و نمیدونست ینفر چند دقیقه ای میشه به دیوار تکیه داده و با اون چشمایی که از خوشحالی برق میزنن و یه لبخند جذاب بهش نگاه میکنه

کوک با یه باکسر کوتاه مشکی و تیشرت لش سفید رو صندلی نشسته بود و موهای لخت مشکیش تا روی شونه هاش اومده بودن

تکیشو از دیوار گرفت و به طرفش رفت و کوک اروم هینی کشید و ضربان قلبش بالا رفت

_ددی...کی اومدی؟

تهیونگ صورتشو قاب گرفت و بوسه ی نه چندان کوتاهی روی پیشونیش زد

لپای نرم و برفیش رو نوازش کرد و گفت

+چند دقیقه ای میشه عروسکم

کوک دستای نوتلاییشو دور گردن ددیش حلقه و خودشو واسش لوس کرد

_دلت واسه کوکو تنگ شد ددی من؟

+اره عزیزدلم

تیله های مشکی و گردش چیزی نبود که تهیونگ بتونه از بوسیدنشون بگذره

پس...لبای تهیونگ به ارومی روی دوتا تیله ی براقش نشستش

با یه نگاه به فیس کوک تک خندی کرد و کوک گیج شد

my bunny🐰Where stories live. Discover now