( ⭐ووت یادتون نره⭐ )
👶عکس پاپیای کوک رو تو کاور گذاشتم👶
⭐🌙⭐🌙⭐🌙⭐🌙⭐🌙⭐🌙⭐🌙⭐🌙
کوک با ذوق یه تیکه پاستیل صورتی رو تو دهنش گذاشت و بعد مرتب کردن کتاباش رابیت کوچولو و برگه ی امتحانشو برداشت و از اتاق زد بیرون
ته ته الان میومد و کوک ذوق داشت تا نمرشو بهش بگه
از پله های طولانی عمارت پایین دویید
_جیمینییییی
ته ته نیومد؟حرفاشو با جیغ بلندی گفت و وقتی تهیونگ رو با لباسای اسپرت پایین پله ها دید چشماش برق زد و با گفتن تهیونگی تو بغلش پرید و پاهاشو دور کمرش حلقه کرد و لباشو رو لباش گذاشت
تهیونگ تو گلو خندید و با تمام احساسش بوسه خیسی از لباش گرفت
دستاشو زیر باسنش گذاشت و دم پنبه ایشو نوازش کرد
کوک گر گرفتن صورتشو حس کرد و با آه ریزی لباشو از لباش جدا کرد
با خجالت سرشو تو گودی گردنش گذاشت و چشماشو بست و ملچ ملوچ کرد
+سلام کیوتی
کوک بوسه ریزی رو گردنش زد و بعد با چشای تیله ایش بهش نگاه کرد
_سلام تهیونگی
بعد یه چیزی یادش اومد و همونطور که یه دستشو دور گردنش حلقه کرده بود با دست دیگش برگه رو بهش نشون داد و گفت
_تهیونگیییی....ببین....کوکو نمره ی Aگرفته
تهیونگ با لبخند مهربونی گونشو بوسید
+آفرین به کوکی باهوشم...منم قراره بهش جایزه بدم
کوک با چشایی که مثل دوتا قلب شده بودن گفت:
_واقعنی؟
+آره لاوم
بعد همونطور که کوک رو تو بغلش داشت به طرف کاناپه رفت و روش ولو شد
+بیبی نازم شامشو خورده؟
کوک همونطور که با کیوتی سرشو به سینش میمالید و ته موهای نرمشو نوازش میکرد گفت:
_اوهوم...تو چی ته ته؟
بعد با نگرانی سرشو بلند کرد:
_هیییین...نکنه شام نخوردی!
تهیونگ لبخند خسته ای زد
+نخوردم بانی کوچولو....امروز بیشتر از هرموقع کار داشتم
کوک با اخمی که سعی میکرد جدی به نظر برسه گفت:
_از این به بعد من...
چند ثانیه فکر کرد و بعد با سوییتی که قند تو دل تهیونگ آب میکرد گفت:
_یعنی کوکو...... با ته ته شام و ناهار میخوره
YOU ARE READING
my bunny🐰
Fantasyاحتمال فوران کردن اکلیل و رنگین کمان🐰💋❤ سافت ویکوک🐰 صد در صد هپی اند🙈😍 کیوت ،اسمات،سافت،سوییت،آمپرگ،هیبرید 🐰🐰 🐰🦄🐰🦄 #bts =2⭐ #love=1⭐ #vkook=1⭐ #bunny=1⭐ #dram=1⭐ #korean=1⭐ #army=1⭐ #jin=1⭐ #bl=1⭐ #gay=1⭐ #bangtan=1⭐ #sweet=1⭐ #tae=2⭐ #فل...