Vote please :)
💫🐰💫🐰💫🐰💫🐰💫🐰💫🐰💫🐰💫
بی طاقت جلوی اورژانس قدم میزد و منتظر بود تا دکتر بیاد بیرون و ازش بپرسه
دلیلی نمی دید که وقتی جیمین تو اورژانسه ازش بخواد بیرون بمونه
سر دردش بیشتر شده بود و نمیتونست رو پاهاش وایسه
₩مین یونگی؟
یونگی به سرعت به طرفش رفت و نگاه نگرانش رو بهش داد
○چی شده؟
دکتر لبخند محوی به نگرانی پسر زد و گفت
○اروم باش وگرنه مجبور میشم خودتو هم تخت کناریش بخوابونم
و زمزمه ی یونگی رو شنید
○اگه حال اون بد باشه منم خوب نیستم
₩ازش ازمایش گرفتیم دکتر جانگ هم اومدن ولی چون تو این بیمارستان مشغول به کار نیستن نمیتونن کاری انجام بدن
و یونگی با جدیت گفت
○ درستش می کنم
دکتر ابروبالا انداخت و سر تکون داد
₩بهش مسکن تزریق کردم دیگه درد نداره میتونی بری پیشش
چند دقیقه دیگه باید ببریمش واسه سونوگرافی و اگه نیاز بود بستری شهو یونگی با یه تشکر کوتاه وارد اتاق شد
جیمین رو تخت خوابیده بود و تیله هاش پر و خالی میشدن
سرمی به دستش وصل بود و رنگش پریده بود
~د...ددی
با ناله گفت و یونگی با نشستن روی صندلی کنار تخت دستشو گرفت و موهاشو نوازش کرد
○جانم بیبی...چی شدی اخه پسر کوچولوی من؟
جیمین هق زد و دستش رو شکمش نشست
~ی...یه چیزی اینجاست...ح...حسش میکنم
یونگی بغضش گرفت ولی سعی کرد لبخند بزنه تا جیمین روحیهش رو از دست نده
○بیبی گریه؟ نه جیمین من نباید گریه کنه
اون تحمل میکنه و زود خوب میشه~و...ولی من که کوچولوام
کوچولوها تحملشون کمهاز گریه حالا به سکسکه افتاده بود و با لبای اویزون حرف میزد
و یونگی دوست داشت اون توت فرنگیای پاستیلی رو به دندون بکشه
○اره کوچولویی...کوچولوی من
ولی ددی بهت قول میده که زود خوب شی~قول؟
یونگی لبخند زد و موهای بهم ریخته ی بیبیش رو مرتب کرد
○اره عزیزم قول
~یونمینی قول بده
و یونگی با خنده بعد از بوسیدن لبای پفکیش لباشو سر داد و به شاهرگ گردنش رسید
YOU ARE READING
my bunny🐰
Fantasyاحتمال فوران کردن اکلیل و رنگین کمان🐰💋❤ سافت ویکوک🐰 صد در صد هپی اند🙈😍 کیوت ،اسمات،سافت،سوییت،آمپرگ،هیبرید 🐰🐰 🐰🦄🐰🦄 #bts =2⭐ #love=1⭐ #vkook=1⭐ #bunny=1⭐ #dram=1⭐ #korean=1⭐ #army=1⭐ #jin=1⭐ #bl=1⭐ #gay=1⭐ #bangtan=1⭐ #sweet=1⭐ #tae=2⭐ #فل...