🐇one,two,three🐰

5.8K 672 158
                                    

ووت یادتون نره :)

💫💜💫💜💫💜💫💜💫💜💫💜💫💜💫💜

تو اینه نگاهی به شکمش که یه کوچولو برجسته شده بود انداخت و لبخند پهنی رو لباش اومد

با مهربونی دستشو نوازش وار روش کشید و با لحن کیوتی گفت

_صبح بخیر فسقلیای من

با پیچیدن بوی توت فرنگی و قهوه ی تلخ تو اتاق ریز خندید و با بوسیدن نوک انگشتاش اونو روی شکمش گذاشت تا کوچولوهاش بوسه ی ددی کیوتشون رو حس کنن

هودی شیری رنگش رو پایین کشید و با زدن برق لب توت فرنگیش به سمت تخت رفت تا لباساشون رو توی چمدونش بچینه

زیر لب اهنگ میخوند و با ریتم بدنش رو تکون میداد و متوجه اطرافش نبود

تهیونگ به دیوار تکیه داده بود و با لبخند بهش نگاه میکرد

یه بانی با هودی و شلوار گشاد شیری که با لبای غنچه شده ی صورتیش اهنگ میخوند و گوشای بلند سفید صورتیش ریز تکون میخوردن و دم پنبه ای کیوتش...

تهیونگ با این صحنه میتونست هزار بار زندگی کنه

وقتی کوک پاپیا و رابیتی رو توی چمدون گذاشت تهیونگ به طرفش رفت و با حلقه کردن دستاش دور کمر باریکش اونو تو بغلش کشید تا بوسه ای روی لبای خوش طعمش بزنه

کوک هین کوتاهی کشید و بعد با خنده خودشو تو بغلش ددیش رها کرد

_ددیییی کلی ترسیدم

تهیونگ با عشق لباشو بوسید و بعد کوک با قاب گرفتن صورت ددیش لب پایینیشو مثل پاستیل مکید

این یکی از کارایی بود که خیلی دوست داشت انجامش بده

اروم عقب کشید و لبخندی زد که تهیونگ با بردن سرش توی گودی گردنش عطرشو بو کرد

+تولم یه چیزیو فراموش کرده

کوک از حس نفسای داغ تهیونگ روی گردنش ریز خندید و ابروبالا انداخت

_نه ...من که یادم نمیاد
چیو فراموش کردم؟هوم ددی جذابه؟

با کج کردن سرش گفت و بینیشو چین داد

تهیونگ لبخندی به شیطنتای همیشگی بانیش زد و تو یه حرکت اونو روی تخت خوابوند

+چی میخوای وروجک من؟

از برق چشمای کوک فهمیده بود یه چیزی میخواد و اون کسی نبود که تهیونگ بتونه بهش نه بگه

کوک لباشو غنچه کرد و دستاشو دور گردنش حلقه کرد

_ددی واسه کوکو میخره؟

تهیونگ با عطش و خنده گونش رو گاز گرفت و گفت

+بگو فسقلی معلومه که میخرم

my bunny🐰Where stories live. Discover now