🐇Angry bunny🐰

5.9K 762 323
                                    

ووت یادتون نره💫

خواستنت واجبتر از هر چیزیه💫👑

💫👑💫👑💫👑💫👑💫👑💫👑💫👑💫👑

جیمین با خوشحالی رو پاهای یونگی نشست و دستاشو دور گردنش حلقه کرد

○چی شده جیمین؟

با انگشتای کوچولو و تپلش رو سینش طرحای کیوت و پیچ در پیچ کشید و لباشو غنچه کرد و یکم فکر کرد

~نمی دونم
ددی یه کاری کنه سرگرم شم

که یونگی نیشخندی زد و سرشو تو گودی گردن سفید و خواستنی جیمین برد

همزمان پهلوشو نوازش کرد و با لحن هاتی لب زد

○بیبی من دوس داره ددی بهش توجه کنه؟
هوم؟

جیمین از نفسای داغ یونگی روی گردنش لرزید و به پیرهنش چنگی زد

~ا...اوهوم

که اسپنکی به باسنش کوبید و خشن و خاص گفت

○چی گفتی؟

~بله ددی
متاسفم

یونگی چند دقیقه همونطوری جیمینو تو بغلش نگه داشت و بیبیشو نوازش کرد

یه اتفاقی افتاده که جیمینش لوس شده بود؟

○بیب چیزی شده که بهم نمیگی؟

جیمین چشماشو گرد کرد و لبشو گاز گرفت

~نه
فقط دوس دارم ددی بغلم کنه خب

یونگی لبخند لثه ای زد که جیمین با دیدنش شیرینی تو قلبش حس کرد

از روی پاهاش پایین اومد و اینبار پشت بهش تو بغلش نشست و راحت بهش تکیه داد

یونگی هم دستاشو دور کمرش حلقه کرد تا بیبیش راحتتر تو بغلش بشینه

پشت گردنشو بوسید و کمرشو نوازش کرد

جیمین با آرامشی که از وجود یونگی می گرفت چشماشو بست و بعد چند دقیقه یه چیزی یادش اومد

یکم تو بغل یونگی جابجا شد که یونگی نفسش واسه چند ثانیه تو سینش حبس شد

اخه اون لعنتی دقیقا باسن تپلشو رو دیکش تکون میداد

جیمین موبایلشو برداشت و با خونسردی دوباره تو بغلش نشست

~ددی
اینارو ببین
خیلیی کیوتن اخه

بعد با ذوق عکسای عروسکای مختلف رو بهش نشون می داد و گاهی گونه ی یونگی رو می بوسید

یونگی سعی کرد حواسشو از باسنش پسر کوچک تر پرت کنه و تا حدودی هم موفق شد

جیمین کیوت خمیازه کشید و صورتشو به گردن ددیش مالید

~میونی
جیمینی خوابش میاد
کلی خستست

my bunny🐰Where stories live. Discover now