های گایز...پیج اینستا برای ارتباط بیشتر راه اندازی شد....های گایز...پیج اینستا برای ارتباط بیشتر راه اندازی شد...ریکوئست بدین ...یکم که بالا رفتیم پیجو باز میکنیم..
@oti_mm
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
با شنیدن فریادی که اسمم و بر زبون اورد لبخندی روی لبم اومد....
حداقل قبل از مرگم لذت شنیدم اسمم از زبونش رو تجربه کردم....
*کاتتتتت...عالی بود سوکجین شی، نامجون،شی..
با کمک منیجر هیونگ سرجام نشستم ولی با پرت شدن یه هیکل گنده رو تنم دوباره افتادم رو زمین...
+ چته جون؟؟؟ چی شده؟؟
_هق....فقط...هق...یه لحظه فک کردم اگه واقعا تیر بخوری من باید چیکار کنم...؟؟؟
اولش با بهت نگاش کردم ولی بعد دستامو محکم دورش حلقه کردم
+ مردک نادون....من چطوری توعه بیبیه ددی نما رو تنها بزارم برم؟؟ها؟؟؟
_ خوبه خودتم میدونی نمیتونی تنهام بزاری
#میشه جمع کنین؟؟؟ منم دلم میخواد خو
+ گمشو پیش دوست پسرت کوک
#اون الان،ژاپنه هیونگ.....محض اطلاعت میگم فقط ..دوست پسرمن برادر توعه.
+میدونم ...حالا هم گمشو مزاحمی
*نامجون شی....سوکجین شی...من مشکلی برام پیش اومده ...به همین دلیل امروز دیگه فیلم برداری نداریم..و شاید هم فردا....بهتون برای شروع دوباره اطلاع میدم...
_موردی نداره کانگ دونگ نیم....خسته نباشید...
_جینی...بریم،خونه؟؟
+اوهوم...
چشمام و مالیدم
+خوابم میاد.... اَیش سینم کبود شد،.....گلولش مشقی بود ولی لنتی پنبه رو هم زیاد رو پوست بکشی زخم میشه...
_درد میکنه؟؟
+یکم زیاد
_صد دفعه ب کارگردان گفتم اون صحنه رو با گرافیک درست کنن....بریم برات دارو بگیرم...
همراه نامجون بعد از پاک کردن گریم هامون وارد ونمون شدیم...
منیجرمون هم همراهمون سوار شد...
^ بچه ها یکی دو روز اف دارین ...توخوابگاه میمونین؟؟
_ نه هیونگ...میریم خونه خودمون..فقط قبل اینکه بریم اونجا...جلوی داروخونه نگه دارین....یسری دارو میخوام
^چی شده؟؟؟ سرما خوردی؟؟ جاییت ضربه دیده؟؟
+یا یا یا هیونگ..چیزی نشده...من یکم سینم به خاطر اون گلوله ها درد میکنه...برای اون میخواد یکم پماد و چسب درد بگیره...
_هیونگ....کمپرس گرم هم میخوام...و...مسکن..
+جون..حالم خوبه..واقعا نیاز نیست این همه
_اره...یادمه اخرین باری که گفتی حالت خوبه نزدیک بود از شدت تب تشنج کنی....
+یاا..اونموقع واقعا حالم خوب بود...
_تو راست میگی..هیونگ اونایی کع گفتم رو بگیرین لطفا...
منیجر هیونگ سری از روی تاسف برامون تکون داد و ماشین و به مقصد داروخونه ترک کرد...
+جوناااااا...
با چشمای گرد شده نگام کرد
_ چی شد؟؟؟ به لحنت حس خوبی ندارم
نیشخندی به حرفش زدم
+فک کنم خوشت بیاد..میدونی...دوروز بیکاریم...هومممم..اخرین باری که باهم بودیم برمیگرده به سه هفته پیش...ینی درست انتراک قبلیمون...تورو نمیدونم ولی من اون دیک لنتیت و تو خودم میخوام
_اوه...ما اینجا یه فرمانده هورنی داریم.....هومممم
دستش روی دستم نشست...
_دوست داری اینجوری لمست کنم نه فرمانده؟؟؟
دستمو اورد بالا و سر انگشتانو بوسید
_یا اینجوری ببوسمت؟؟
انگشتایی که بوسیدع بود و مکید
_یا اینجوری بچشمت؟؟؟
_هوممممم؟؟
+دوسش دارم....اینکه لمسم کنی....ببوسیم...بچشیم...و یه چیز دیگه رو هم دوست دارم.؟؟
ابرو هاشو با شیطنت بالا انداخت
_چیو؟؟
+ پر بودن با دیکت رو
_یاااا....تو لاس زدن پیشرفت کردی فرمانده..
+میدونی...مربی خوبی داشتم...
با وارد شدن منیجر هیونگ مکالمه جدابمون رو قطع کردیم...
^بیا نامجون..اینم،چیزایی که میخواستی..
_ممنون هیونگ..
تا اخر مسیر خیلی ریز و با حرکات دستو پامون سعی در تحریک همدیگه داشتیم....
^خوب پسرا رسیدیم...مراقب باشین..دوروز دیگه میام دنبالتون...تو این دوروز هر جا خواستین برین بهم بگین بدونم ، باشه؟؟؟
+چ..چشم هیونگ...خدافظ
_خدافط هیونگ..توهم مراقب خودت باش...
سریع از منیجر هیونگ خدافطی کردیم و وارد اسانسور واحد خودمون شدیم....
بع محض بسته شدن در لبای جون بهم حمله کردن و با بوسه هاش زخمیم کردن.....
صدای بوسمون توی اتاقک اهنی یه فضای فوق سکسی رو با وجود اورده بود.
_حیف که...اسانسور عمومیه..وگرنه...همیجا کارت و میساختم فرمانده....
+ تو خونع هم..... میتونی اینکارو..... بکنی افسر کیم....
به زحمت با دستم بدون اینکه لبامو از لباش جدا کنم رمز خونه رو زدم و واردش شدیم ...
به محض رسیدن به یه دیوار خالی به اون کوبیده شدم...پاهامو دور کمر نامجون حلقه کردمو خودمو بیشتر بهش چسبوندم....
صدای حرصیش توی گوشم پیچید
_ چجوری میتونی بعد از این همه سال بازم این همه شیرین و خواستنی باشی؟؟؟اتیش خواستنت مثل روز اول داره منو میسوزونه...
با شنیدن حرفاش لذت عجیبی روح و جسمم و در بر گرفت
+اهههه...جونا.....و تو هم هنوز مثل روزای اول یه شدت رمانتیکی.....یه جوریکه به جای اینکه منو بکنی بیشتر حرف میزنی
خنده چال دارش باعث شد خودمم لبخند بزنم ولی با کوبیده شدن دوباره لبهاش رو لب هام و فاصله گرفتنم از دیوار از بین رفت...خودمو محکم بهش چسبوندم تا از هرگونه افتادن جلوگیری کنم...
خیلی اروم منو روی تخت گذاشت و نرم شروع به در ارودن لباس هام کرد...بعد از من نوبت خودش بود که اون پارچه های مزاحم رو از روی اون بدن سرسام اورش بکنه....برای بار صدم با دیدن اون عضله ها سفت شدن عضوم رو حس کردم....
+فاک ....
بوسه های خیسش از پایین تنم شروع شدن....
وی لاینمو لیسید و بالای نافم و بوسیدو نیپل هامو با زبونش به بازی گرفته بود...
+اهههه...جونااااا..اههه
لباش بالا تر اومدن و روی گلوم یه هیکی به جا گذاشتن... لباش خیلی نرم روی کبودی روی سینم نشست و با لطافت بوسیدش...لنتییی..توی همه حالات رمانتیکه و جذابه....فاک..اون مال خودمه...
با این مکالمه توذهنم جاهامونو عوض کردم و حالا این من بودم که روی تنش رد بوسه های خیسمو به جا میذاشتم...به باکسرش که رسیدم با یه حرکت از تنش درش اوردم و به عضوش خیره شدم.....
+ چجوری هر دفعه اینو توم جا میکنی؟؟؟
_من جاش نمیکنم بیبی.....سوراخ تو اونو میبلعه...
تک خندی کردم و زبونم و روی اون برج ایفل کشیدم....کلاهکش و مک های کوتاهی میزدم که صدای ناله های کوتاهشو،بشنوم...با فشاری که به سرم وارد کرد بیشتر حجمشو توی دهنم جا کرد......با برخوردش به ته گلوم چشمامو بستم وسرعت حرکت سرمو زیاد کردم.....
هر دفعه که براش بلوجاب میرم خودم بیشتر سفت میشم تا اون....اَیشش+اوممم.اههه.....امممممممم
خودشو ازم بیرون کشید
_رو شکم بیب...خودتو بده بالا.....
به حرف گوش کردم و چند لحظه بعد سردی روان کننده رو سوراخم حس کردم
+اهههههه...سردهههه..
_هوممم..ولی تو دوسش داری، مگه نه؟؟
+هوومممممممم....
انگشتاش و برای چند باز متوالی توی سوراخن حرکت داد تا برای ایفلش جا باز کنه....کمی بعد به خاطر خالی بودنم ناله ای کردم....ولی با ورود عضوش نالم بع فریاد دردناکی تبدیل شد
+اخخخ..اهههه. جونااا درد میکنههه
لباش با نشستن رو لبام دردمو کم کرد و بعدش از بین برد
_ خوبی؟؟
+اهه...اره....حرکت کن
با اولین حرکتش عضوش به پروستانم برخورد کرد
+اههه هم..ونجاست
_ فقط منم که میدونم چطور دیوونت کنم...
ضربه های پر قدرتش.....بعد از سه هفته دوباره این لذت ...
+اههه..جونااا...جونااااا...جونننن
_صدام کن بیبی...صدام کن..برای من بیا
+ جونااااا...
_اهههههه.....اح...اح....داری تنگ میشی...من نزدیکم
+اههههه...منم...
باهمدیگه برای چندصدمین بار توی سالهای رابطمون به اوج رسیدیم....همیشه همین بود...باهمدیگه اوج لذتمون رو تجربه میکردیم....
_خوبی فرمانده؟؟؟
+خوابم میادددد
_بخواب بیبی...خسته شدی
+هوممممم...
تو خواب و بیداری با حس سردیع یه چیزی که با گرمای دستی همراه بود..لبخندی زدم..
دستشو کشیدم که کنارم افتاد...دستامو دورش حلقه کردم و سفت بهش چسبیدم
+بخواب افسر کیم...بعدا انجامش بده
_اخه..
+بخواب نامجونا...خسته ای...
..............................
میدونم همتون اسمات خونای حرفه ای هستین..ولی خوب شاید کسی ندونه...وی لاین اون خط زیر شکم تا عضو جنس مذکر رو میگن.................................
های...
دیدین سر کارتون گذاشتم؟؟فیلم بود....وگرنه مگه کرم دارم نذارم اینا به هم برسن؟؟؟
ولی پیش خودمو بمونا زیاد از اسمات این یکی راضی نیستم..نمیدونم..به دلم نچسبید....
شما به بزرگواری ببخشید...
با ایجازه..با تشکر😈
YOU ARE READING
ONE SHOTS OF COUPLES
Fanfiction‧›گایز این یه بوک پره مینی فیکه قول نمیدیم همشون اسمات باشه ولی سعیمونو میکنیم،واینکه کاپل درخواستیه. ‧›کاپل بگین مینی فیک/چند شاتی تحویل بگیرین. #آتی/اونی