× ارمی یوروبون....چلچینسویو؟؟؟؟
@دِ....
× خب خب....یادتونه چن وقت پیش هی میگفتین کی فنساین داریم ؟؟ بفرمایید اینم فنساین...
بعد ازحرف یونگی هیونگ صدای جیغ ارمی ها کل سالن و پر کرد....
هممون به خاطر این حرکتشون خندیدیم...بعد از چندین ماه دوری فنساین خیلی حس خوبی داشت.
^ خوب ارمی....دوس دارین چیکار کنیم؟؟؟
صدای همهمه بالا رفت...یکی از استفا به طور تصادفی میکروفون و به یکی از ارمی ها داد...
@ میشه جانگ کوک اوپا صدای اعضارو تقلید کنن؟؟
همه ارمی ها با جیغ و دادشون حرف اونو تایید کردن...
+یااا....من اوپا نیستم....
یکی از ارمی ها از اونور داد زد
@نه تو اوپای مایییی...
+ از این به بعد باید با خودتون کارت شناسایی بیارین تا ببینم میتونین بهم بگین اوپا یا نه...
همه از حرفم خندیدن...
+خب خب....با کی شروع کنیم؟؟؟
.
یکم بعد همه از خنده دل درد گرفته بودن..
_لنتی فرار کن تا جین هیونگ ناقصت نکرده...
تهیونگ با خنده بهم گفت...
* یا پسر.....من تو رو بزرگ کردم که اخر بیای اینجوری ادای منو در بیاری؟؟ها؟؟؟
+ولی هیونگ من مطمئنم که خودم از ۱۵سالگی دارم بزرگت میکنم..
*یاااااا.....
با اعتراص جین هیونگ صدای خنده ها بلند شد...
شوگا هیونگ دوباره شروع به حرف زدن کرد...
تو همین لحظه چشمم به تهیونگ افتاد که داشت با شلوارش ور میرفت...
ودف؟؟؟
دیکش چرا زده بیرون؟؟؟با دیدن اون برامدگی روی شلوارش یاد اخرین باری که باهم بودیم افتادم...
لنتی سه هفته فاکیه که به خاطر برنامه هامون سکس نداشتیم...
تهیونگ یدفعه شلوارشو بالا کشید که باعث شد بالزاش بیشتر از قبل از روی شلوار مشخص بشن....
با بالا اومدن سرش سریع نگاهمو برگردوندم ولی میتونستم نیشخندش و حس کنم...
با ضربه ای که به بوتم خورد سریع برگشتم و با چشمای درشتم به تهیونگ نگاه کردم...
_ دوسش داری بیبی؟؟
اون اروم لب زد...
اوکی...ودف کیم تهیونگ؟؟؟ وسط فن ساین و بین این همه عقاب تیز چشم داری لاس میزنیییی؟؟؟؟
پی دی نیم اگه این مومنت و ببینه کونمونو پاره میکنه....
با تاسف چشمامو از ته گرفتم و تا اخر برنامه سعی کردم بهش بی توجه باشم...
ولی محض رضای فاک....کی میتونه وقتی دوس پسرش شق کرده بهش نگاه نکنه؟؟؟
با خدافظی کردن اعضا به خودم اومدم و منم با سر و صدا از ارمی ها خدافظی کردم و از استیج بیرون رفتم..
× خوابم میاد...
÷یونگی کمتر بخواب عزیزم...تا قبل از برنامه هم خواب بودی...
×من همش خسته ام هوب...همیشه...
به بحث بامزه بین هوسوک هیونگ و یونگی هیونگ بلند خندیدم...
_جونگ کوکی......
تهیونگ صدام کرد...
+بله ته ....کجایی؟؟
# تو اتاق تعویض لباسه..
جیمین هیونگ جوابمو داد....
+ممنون جمن شی...
با تاسف سری برام تکون داد و رفت تا میکاپشو پاک کنه...
+چی شده ته؟؟
_بیا داخل...
در اتاق و باز کردم و رفتم تو...
+خوب؟؟
_پاهام...
به پاهاش که نگاه کردم شکه شدم...
به خاطر شلواری که پوشیده بود حساسیتش عود کرده بود....پوستش همه قرمز شده بود....
_میخاره کوک....
تهیونگ با صدای ضعیفی گفت...
+لنتی....یه لحظه صبر کن عزیزم....
سرمو از اتاق بیرون بردم...
+ نامجون هیونگ میشه سوییچ یدونه از ماشینا رو از سجین هیونگ بگیری؟؟
& چی شده؟؟
+حساسیت ته عود کرده...زودتر میبرمش خونه...
&باشه باشه...وایستا الان میارمش....
دوباره برگشتم تو اتاق..
+عزیزم....بیا شلوارتو بپوش بریم خونه..
_میسوزه...نمیتونم....
+فقط چند دقیقه ...باشه؟؟؟ قول میدم رفتیم خونه برات درش بیارم...
مظلوم سرشو تکون داد...
کمکش کردم تا شلوار راحتی خودشو بپوشه..کت و بلوزشم با یه پیراهن گشاد عوض کردم و از اتاق بیرون رفتیم....
*حالش خوبه؟؟؟
جین هیونگ نگران پرسید...بقیه اعضا هم با نگرانی به ته نگاه میکردن...
+خوب میشه هیونگ...سوییچ امادست؟؟؟
رو به نامجون هیونگ گفتم..
&ا..اره بیا...مراقب باشین....
/ کوک....دوتا از بادیگاردا تا ماشین باهاتون میان...
سجین هیونگ گفت..
+ممنون هیونگ...
زمزمه کردم و همراه ته به سمت پارکینگ رفتیم....
بعد از اینکه از پارکینگ محل برگزاری فن ساین خارج شدیم یه عالمه فلش زد تو صورتمون ولی به خاطر دودی بودن شیشه،ها چیزی از بیرون معلوم نمیشد ..
با تموم سرعت به سمت خوابگاه روندم...
+ ته عزیزم حالت خوبه؟؟؟
_خوبم...
با صدای اروم زمزمه کرد.....
ناراحت نگامو ازش گرفتم....هروقت که اون درد میکشید منم باهاش اذیت میشدم.....مخصوصا وقتی حساسیتش عود میکرد.....از قیافش خستگی و درد میبارید...
+ رسیدیم بیب...بیا بریم....
بهش کمک کردم از ماشین پیاده شه و به محض وارد شدن به محوطه خوابگاه لباساشو در اورد...
_میرم حموم...
+باشه....کمک نمیخوای؟؟
_میشه......بیای؟؟
لبخندی به لحن مظلومش زدم..
(اونی:میخواد دخوووول کنهههههه نروووووو
اتری:وی با لبهند شیطانی از صحنه خارج میشود)
+اره عزیزم....برو چند لحظه دیگه منم میام..
سرشو تکون داد و به سمت حموم اتاقمون رفت...
وارد اشپزخونه شدم و از توی کابینت داروهای تهیونگ و برداشتم و به سمت حموم رفتم...
+ته...بهتری؟؟
_اره...
پیراهنمو دراوردم و رفتم کنارش بیرون از وان نشستم و شروع به نوازش پوستش کردم..
دستشو بالا اوردم و بوسیدمش..
+خوب میشی ته ته....
_ میشه بیای تو؟؟؟؟
با لبخند سرمو تکون دادمو از جام بلند شدم...
با وارد شدنم به وان یکدفعه ای کشیده شدم و روی پای ته افتادم..
+یاااااا......نگفتی میفتم میمیرم؟؟؟
_حالا که نیفتادی بانی...
+مشکلی پیش نمیاد رو پات بشینم؟؟؟ زخمات اذیت نمیشن؟؟؟
_بیبی...یه نگاه به پام بنداز...
سرمو برگردوندم و به پاش نگاه کردم....فقط چن تا لکه قرمز کوچیک بود..با ذوق گفتم...
+خوب شدن...
تهیونگ با لبخند شروری گفت...
_از اولم زیاد نبودن....
+ها؟؟؟
_بانی خنگ من...میگم تو الان افتادی تو تله اقای ببر...
یکم هنگ نگاش کردم...
یهو با چشمای گرد شده نگاهش کردم...
+تو...توی لعنتی.....میدونیی چقد نگران شدم عوضیییی؟؟؟؟؟
_متاسفم بانی ولی نمیتونستم به طور خیلی مستقیم به بچه ها بگم از خونه برین بیرون میخوام بانیمو به فاک بدم....
+ودف کیم؟؟؟؟ واسه یه سکس این همه منو نگران کردی؟؟؟
_خوب.....دروغ نگفتم....حساسیتم عود کرده بود اما نه اونقدری که نشون دادم....بیشترش ماژیک بود...
با یه لبخند مستطیلی زول زد بهم....
اهی کشیدم و سرمو رو شونش گذاشتم...
+حداقل الان خوبی....
......
_کوک..
+هوم؟؟؟
_قراره تا اخر فقط همینجوری بمونیم؟؟؟
یکم ازش فاصله گرفتم و گیج بهش زول زدم....
_جیزز.....لنتی من اینهمه زحمت نکشیدم که اخرش فقط بشینیم تو وان....
بعد از گفتن حرفش سرشو مستقیم به سمتم اومد و لبامو به بازی گرفت...
+اومم..اههه...اهه...
زبونشو روی زبونم میکشید و داخل دهنم میچرخوند..
اههه...خیلی خوب بود.....لباش...یه انرژی دوباره بود..
دستامو توی موهاش فرو کردم وبیشتر به خودم فشارش دادم و بوسمونو عمیق تر کردم...
دست تهیونگ پایین تر رفتم و روی بوتم نشست...
_درش بیار بانی...
از رو پاش بلند شدم و شلوارمو دراوردم و بیرون وان پرت کردم.....
دوباره روی پاش برگشتم و بوسمونو از سر گرفتیم...
دست از لبام کشید و به نیپلام حمله کرد..
+اههه...تهیونگا...اه..فاک...
_ناله کن بانی...دلم براشون تنگ شده...
دوباره برگشت سر نیپلام و بقیه قفسه سینم...
+فاک ته....همین الان تو خودم میخوامت....
_هرچی تو بگی...
یکم خودمو بلند کردم و دیک ته رو تو دستم گرفتم..
_میخوای همینجوری انجامش بدی؟؟؟
+ اره..
_ولی دردت میگیره کوک..بزا امادت کنم..
+ به نظرم فعلا بهتره بزاری به کارم برسم تابه جاش دیک خودمو نکردم توت...
تهیونگ لبخند شل و ولی زد و یکم عقب رفت تا جای من راحت تر باشه...
یک میترسیدم تا حالا تو این چند سال بدون امادگی انجامش نداده بودیم....
با یه نفس عمیق نشستم رو دیکش....
_اههههه....(اونی:افلیج شد بچم🥲)
از شدت دردی که بهم وارد شد سرمو به عقب پرت کردم...
تهیونگ کمرمو گرفت و به خودش تکیم داد..
+باید میزاشتی امادت میکردم بانی...
_سا..کت ..شو کیم.....منو... ببوس...
صورتمو تو دستش گرفت و لباشو خیلی نرم رو لبام گذاشت...با بوسیده شدنم دردم کمتر شد...
یکم بعد اروم شروع کردم به حرکت دادن خودم روی دیکش...
_اهه ...فاک کوک...این خیلی خوبه....اههه...باید بیشتر امتحانش کنیم....
+اههه....با..باشه....
+فاکککک....ته....بقیش با...خودت...اههه
با حرفم تهیونگ شروع کرد به عمیق ضربه زدن به داخلم...
+ا..الان...تو شکممه....حسش میکنم...اهه..فاکک.
_اره بیبی...خیلی عمیق میره نه؟؟؟دوسش داری؟؟؟
از شدت لذت سرم رو به عقب بود و چشمام برگشته بود...
+اههه..اره....نزد..نزدیکم...اههه....
_بیا لاو...اهههه....م..منم دارم میام....
یکم بعد ته توی من و من روی شکمش کام شدم...
خسته خودمو به سینه ته تکیه دادم....
+دوست دارم...
_منم دوست دارم بانی....
#تهیونگگگ....جونگ کوکککک...کجاییییینننننن؟؟؟
صدای جیمین باعث شد از چرت کوتاهم بپرم...
_توروحت جیمین...
تک خندی به خاطر لحن حرصی ته زدم...
با ته مونده انرژیم گفتم
+جیمین بهت توصیه میکنم نیای تو اتاق...
#خاک برسرا من این همه نگران بودم تند تند اومدم خونه اونوقت این دوتا برای من دخووول میکنن..خاک تو کونه جفتتون...(اونی:این من نیستم پس کیه؟!😂🤌🏻)
هردومون اروم خندیدیم...
تهیونگ اب گرم رو باز کرد و منتطر موند اب توی وان دوباره پر بشه...
چون اینقد فعالیتمون زیاد بود همش ریخته بود بیرون..
( اتی:من اینارو ننوشتم کی نوشته؟؟🤔)
(اونی:جنایه خونتون)
_نظرت درباره یه چرت توی اب چیه بانی؟؟
+نظرم با هرچی که تو توش باشی مثبته...
پایان.....اونی:
یه عکس مگول از این دوتاااا(((:
عا راستی بچه ها به کاور توجه ی ویژه ای داشته باشید:>>>>>
............................
با یک پارت ویکوک در خدمت شما هستیم...
اسمات حمومی....دوسش دارم...😂😂شما چطور؟؟
(اونی:باشه واسه همه از این دخولا:)))
ووت و کامنت یادتون نره ...♡
#اترین،اونیبا تچکر😈
KAMU SEDANG MEMBACA
ONE SHOTS OF COUPLES
Fiksi Penggemar‧›گایز این یه بوک پره مینی فیکه قول نمیدیم همشون اسمات باشه ولی سعیمونو میکنیم،واینکه کاپل درخواستیه. ‧›کاپل بگین مینی فیک/چند شاتی تحویل بگیرین. #آتی/اونی