" خوب طبق این فرمول اگه جرم و بر حسب گرم بهتون بدن شما باید اونو در جرم مولیش ضرب کنین و ..."
*یا جیمیناا.... هی پسرر
برگشتم سمت بکیهون و با تن صدای آروم ولی حرصی گفتم
- هیونگ میزاری لشمو بفهمم این چی میگه سر امتحان مثل خر تو گل نمونم یا همچنان میخوای نامه رسون تو و اون دوست پسر درازت باشم؟؟؟ اصن ساعت بعد پاشو بیا اینجا بشین هم خودت و راحت کن هم منو...
و سرمو برگردوندم سمت تخته که تو همین حین چشمام به نماینده خورد که داشت منو نگاه میکرد..
خوب من الان باید چه واکنشی نشون بدم؟؟؟؟
گزینه اول: خیلی شیک سرمو برمیگردونم سمت تخته ( که این گزینه رد میشه چون همین الانشم فهمیده که فهمیدم داره نگام میکنه)
گزینه دوم: همچنان بهش نگاه میکنم و ازش میپرسم چی شده( که اینم گزینه سختیه... )
گزینه سوم: فقط بهش زل بزنم
خوب گزینه سوم انتخاب شد...
همینجوری بهش زل زده بودم که با چشمکی که بهم زد قلبم و از تو سینم به شورتم مهاجرت کرد....
شما باشین چیکارمیکنین؟؟؟ وقتی کراشتون بهتون چشمک بزنه... اونم کی نماینده کلاس... پسر مودب و چشم و گوش بسته کلاس.... جئون جانگ کوک..
اون عوضی جذاب با اینکه سیس بچه مثبتا رو داره ولی از بعضی از حرکاتش انحراف چکه میکنه.....
پیش همه مث یه توله بانیه مظلومه......
ولی پیش من بیشتر شبیه یه بانیه بدنسازه و بوکسوره و هات و...
خو لنتی چرا من؟؟ چرا با بقیه اینکارو نمیکنی آخه...
آخه چر.....
" خوب بچه ها خسته نباشید .... جلسه،دیگه از مبحث این هفته امتحان داریم.... موفق باشین."
ازت متنفرم جئون فاکینگ جونگ کوکککککک
به خاطر توی لنتی نفهمیدم این بزغاله چی گفت...
بعد از خارج شدن معلم از کلاس رفتم سمت بکیهون هیونگ تا از ش بپرسم اون بزغاله چی گفته که بادیدنش منصرف شدم....
اون که هیچوقت گوش نمیکنه همش از خودم میپرسه...
تو کل کلاس نگاه کردم... خوب قطعا هیچ امیدی به اینا نیست مگه یه نفر که خودش باعث و بانیه این اتفاق شده..
رفتم سمت عامل بدبختی هام......
- نماینده جئون میشه مبحث این جلسه رو برام توضیح بدین؟؟ یکم خسته بودم متوجهش نشدم...
JK POV:
هومممم که خسته بودی نه؟؟ یه خستگی ای نشونت بدم... برخلاف خوددرگیری های داخلیم با یه لبخند مظلوم بهش نگاه کردم و گفتم
+ حتما جیمین شی... امروز عصر بعد از مدرسه با من بیاین بریم خونه اونجا براتون توضیح میدم....
تو دلم یه قهقه زدم ..... خوب جیمین شی... امروز کارت ساختست...
تا زنگ آخر با هیجان منتظر بودم بعد از سه سال میتونم بهش بگم و انجامش بدم..... من میتونم... جونگ کوکا... فایتینگگ
JM POV:
مرتیکع هات بانی نمیتونستی همینجا بهم بگی آخه؟؟؟ حتما باید بریم خونه؟؟؟ میترسم بی عفتت کنم آخه....
تا زنگ آخر لحظات استرس زایی رو داشتم...
یکم مونده بود به زنگ که بکیهون هیونگ ازم پرسید
* چته جیمینا... چرا اینقد استرس داری؟؟؟
- هیونگ .... از جئون خواستم مبحث ایندفعه رو ررام توضیح بده گفت برم خونش.... استرس دارم هیونگ....
* اووووو..... بالاخره قراره از باکرگی در بیای..
- یا هیونگگگگگ.....
* چیه؟؟ ها؟؟.... اگه اون همه پیشنهاد و رد نمیکردی الان من برای کرده شدن تو ذوق نمیکردم.... بیا بریم بهت سروسامون بدم.... اینجوری نمیتونی بری..
- هیونگ .... حالت خوبه؟؟؟ به نظرت از جئون همچین کاری برمیاد؟؟
* از آن نترس که های و هوی دارد از ان بترس که دندوناش خرگوشیه...
- هیونگ .. ریدی ابم ،قعطه...
* گمشو بریم اونور.. یع چی بمال به خودت.. کی شیو کردی؟؟
- هیونگگگگگ... میگم نمیخوادددددد
* میگی یا خودم بفهمم؟؟؟!!!
آبدهنم با صدا قورت دادم و گفتم
- دو روز پیش....
* خوبه بریم یکم بهت روح بدیم جیمین شی...لوهاااااننننن..... گمشو بیا اینجا...
به خودم تسلیت میگم ..... روحم شاد و یادم گرامی باد..
× بله هیونگ؟؟؟
* بیا بریم این توله قرار داره....
× قراررر؟؟؟ باکی؟؟
* با کراش عزیزش...
و بعدش جفتشون با یه لبخند شیطانی بهم نگاه کردن......
خدا رحمتم کنه.....
بچه خوبی بودم...
STAI LEGGENDO
ONE SHOTS OF COUPLES
Fanfiction‧›گایز این یه بوک پره مینی فیکه قول نمیدیم همشون اسمات باشه ولی سعیمونو میکنیم،واینکه کاپل درخواستیه. ‧›کاپل بگین مینی فیک/چند شاتی تحویل بگیرین. #آتی/اونی