های گایز...پیج اینستا برای ارتباط بیشتر راه اندازی شد....
ریکوئست بدین ...یکم که بالا رفتیم پیجو باز میکنیم..
@oti_mm
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
tea pov"
_خب بچه ها خستش نکنین دیگه..اون باید انرژی داشته باشه به منم برسه..هووم؟
دقیقا میخواد به کجاااش برسمممم..من غلط خوردم..این کار کوفتیو قبول کردم خدایا به کون قشنگم رحم کنننن...
همینطور که داشتم تو دلم خدارو التماس میکردم..احساس سنگینی نگاهیو روم حس کردم..سرمو بالا آوردم تا ببینم کیه که داره مثل وزغ نگام میکنه که دیدم کوک دستشو زده زیر چونش و انگار داره سینما میبینه..کور نشی یه وقت :/وقتی باهاش چشم تو چشم شدم سریع چشامو دزدیدم که صداشو شنیدم...
_ته بیا بریم بیرون کارت دارم...
+ب.باشه
بلند شدمو بیرون رفتم و بعد من،اون بیرون اومد و درو بست...
_از این طرف...
پشتش مثل جوجه اردکه زشت را افتادم تا رسیدیم به wc ..درو باز کرد که من وارد شم اما من با نگاهم بهش فهموندم که جون جدت من یکیو ولکن شو..من هنوز باکرم جون تو🥲
_چیه میترسی؟
+ها؟چی؟ من؟من بترسم؟
ابرویی بالا انداختو با دستش به داخل اشاره کرد...
_پس زود باش برو تو...
+نمیشه حرفمو عوض کنم نه؟
سری بالا انداختو نچی کرد...
سعی کردم قیافمو شبی گربه ی شرک کنم بلکه دل سنگش به رحم بیاد...
+اگه بگم غلط خوردم چی؟؟
خندید...
_برو تو بچه ..کاریت ندارم..میخواییم حرف بزنیم فقط...
+حرف بزنیم فقط؟
_اهوم..پس چی فکر کردی..ها؟
+هوچی..
و داخل رفتم..اونم اومد تو و درو قفل کرد...
_میدونم تو همون پسری هستی که منو با دوست پسرم دیدی...
+د..دوست پسرت؟
_دوست پسره سابق البته...
+خب اینارو میخوام چیکار.. تو به دوستات دروغ گفتی..دوست پسر نَ مَ نَ؟؟؟؟ تو باعث شدی به کسایی که خیلی دوسشون دارم دروغ بگم جونگکوک خان..چه حرفی داری واسه این کارت..عایش خیر سرم میخواستم بیام شماهارو ببینم چقدر ذوق داشتم همش پودر شد..خدایا چه شانس کونی ایه که من دارم..آیدلم مثل سنگه سیاه میمونه خاک تو سرم که با آهنگای تو کَپَمو میزاشتم😫
_تموم شد؟؟؟
یه نگاه به قیافه ی پوکرش که انداختم تازه فهمیدم که قهوه ای کردم:)
سریع خودمو جمع کردم...
+بله..بفرمایید
دوباره ابروهاشو بالا انداخت...
_من با دوست پسرم همون شبی که تو مزاحمم شدی بهم زدم..دیشب مست کرده بودم که حرفایی از دهنم در میره و جیمین میفهمه با کسی تو رابطم..از اونجاییم که دلخورش کرده بودم برای اینکه از دلش در بیارم باید خواستشو قبول میکردم..اونم دیدن دوست پسرم بود و...
+بلههه..که من بخت برگشترو دیدی او گفتی:اِوا این اسکل چه کیسه مناسبی تا بتونم به دوستام دروغ بگم که من یکی بم نریده و کات نکردم با این دَب دَبه کَب کَبم...
با دادی که زد... قلبم خودشو به باستَنَم پاس داد...
_بسهههه..من اصلا چرا دارم با تو ی زبون نفهم حرف میزنم..هر کاری دوست داری بکن..برو بهشون بگو که دروغ گفتم..برام مهم نیست...
بعد از رفتنش من مات به دری که کوبید بود نگاه کردم...
+آخر زبون سرخم سره سبزمو به فاک میده🤦🏻♂️
هعییی الا چیکار کنم؟چه وَقی بخورممممم...
VOUS LISEZ
ONE SHOTS OF COUPLES
Fanfiction‧›گایز این یه بوک پره مینی فیکه قول نمیدیم همشون اسمات باشه ولی سعیمونو میکنیم،واینکه کاپل درخواستیه. ‧›کاپل بگین مینی فیک/چند شاتی تحویل بگیرین. #آتی/اونی