Jimmin pov
چند روزی گذشته بود...
هردوتاشون باهام خوب رفتار میکردن...
ته صبح ها میرفت شرکتو ظهر بر میگشت...
کوکم دانشگاهشو ادامه میداد...
منم که از کار بیکار....
مثل همیشه رو تخت کون در هوا خوابیده بودمو به دیوار رو به روییم نگاه میکردم...
حوصلم در حد فاک سر رفته بودو نمیدونستم چیکار کنم...
گوشیمو ورداشتم و به ته زنگ زدم..دوتا بوق خورد که ور داشت...
+الو ...ته...
×جانم...
چیزی نگفتم..عایش الان وقت افتتاح کارخونه قند سازی بودآخه...چرا لال شدم مننن...
×الوو..جیمین چیزی شده؟
+حوصلم سررفته:)
×پفففف..اونجوری که تو منو صدام کردی فکر کردم چی شده!
+خب شده دیگه..حوصلم پودر شدههههه...
میشه امروز زودتر بیای خونه؟
×لاو سرم خیلی شلوغه...
+عاها..خب پس من قطع میکنم...
×آویزون نشو توله......پاشو آماده شو برات ماشین میفرستم بیا شرکت .. کوک هم قرار بود بعداز دانشگاهش بیاد اینجا،کارمون تموم شد میریم غذا میخوریم...باشه؟
+قطع کن لباسمو بپوشمممم...مزاحمم!
× یااا خیلی بی ادب شدی..باید یه درس درست و حسابی بهت بدم..
آروم اداشو با حرص در اوردم...
+خیلیی بی ادیب شیدی بایید یی دیرس دیریست بیدم بیت...
×منتظر تنبیه باش پارک جیمین...
و بعدم قطع کرد...
لبخند شیطونی زدم و گوشیو رو تخت پرت کردم...
+جون تو فقط تنبیه کن..من اصلا تنبیه دوست ندارم
حالا تا ماشین برسه وقت داریم...
یکم کرم ریزی...دشواری ای نداره که؟
از وسایلی که چند روز پیش از خونه اورده بودم یه پلاگ سایز کوچیک برداشتم بعد از اینکه لوب مالش کردم وارد خودم کردمش
+من خوار مادرتو..عایشش..درد داشت...
بعد از اتمام عملیات جاسازی لباسامو که شامل یک تیشرت سفید...شلوار لی و بافت سبز بود پوشیدم..
با زنگ خوردن گوشیم و دیدن شماره ته سریع عطرمو زدمو از خونه بیرون رفتم...
.
.
تا حالا نیومده بودم شرکتش اما انقدری بزرگ بود که ممکن بود توش گم شم...
به سمت دری که منشی اشاره میزد رفتم و بدون در زدن اجازه گرفتن واردش شدم...
+من آمده ام وای وای..من آمده اممممم...عشق فریااااد کندددددددددد...
بعد از تموم کردن آهنگم چشمامو باز کردم و با دو عدد گولاخه به هم چسبیده رو به رو شدم...
+به به..چه چیزایی میبینمممم...خجالتم خوب چیزیه آقای رئیس اگه جای من منشی شمادوتارو درحال دلو قلوه گرفتن میدید چی؟
×مطمئن باش هیچکس جز جناب عالی بدون در زدن و اجازه گرفتن وارد این اتاق نمیشه...
+اوه..اوه ترسیدم...
×بیا اینجا ببینم...
سمتش رفتم ،بغلم کردو سرمو ماچ کرد...
×امروز زیادی پسره بدی بودی..ولی از اونجایی ک من ددیه خیلی مهربونیم زیاد بهت سخت نمیگیرم...
+نه تورو خدا بیا سخت بگیر
_یاا جیمین باز ته رو دیدی منو به پشمای نداشتت گرفتی؟
به سمت کوک رفتمو بغلش کردم
+عایگو...کوک کوچولومون حسودیش شده
_کوک کوچولو؟!
+اره..هم کوچولویی هم حسودی
_تهیونگ..میخوام به جناب پارک نشون بدم کوک کوچولو غیر از حسادت دیگه چه کارایی بلده..
×منم همراهیت میکنم...
+یااا..از من دور شید.
جفتشون خندیدن و از دو طرف بهم نزدیک شدن...
+جلو نیاینا....
_....
+خوب حداقل اروم تر بیاین..
×.....
+باشه ولی لباسامو پاره نکنین فقط
با رسیدنشون بهم دستمو روی میز گذاشتم..
لنتی فضای پشتم تموم شد.
×هووم کوچولو افتاد تو تله ببرا...
+باشه ولی کوک یه خرگوشه
با ضربه ای که بوتم خورد جیغ کوتاهی کشیدم
_ میخوام بهت نشون بدم این خرگوش چیکار میتونه بکنه
سمت من خم شد و از پشتم وسایل روی میزو به یه سمت هل داد
ته وسط پام قرار گرفت و شروع به بوسیدنم کرد
همزمان کوک از کنار ته مشغول مارک کردنم شد
+اهه...اوممم...
ته دستاشو زیر رونام فرستاد و با یه فشار منو رو میز نشوند
دستاشوبه داخل رونم سر داد و شروع به نوازش کردن اون قسمت کرد
جونگ کوک دستشو روی عضوم گذاشت.
+اهه..لنتی...زودتر تمومش کنین
جفتشون نیشخند زدن...
×باشه عزیزم....
و بعد از حرفش فشار دستشو روی دیکم بیشتر کرد
از این طرف این دوتا و از اونطرفم پلاگی که توم بود داشت منو به اوج میرسوند
با بوسه ها و نوازش های ته و کوک و فشار پلاگ که به خاطر نشستنم روی پروستاتم قرار گرفته بود کام شدم...
چون لباس تنم بود چیزی معلوم نشد اما به خاطر حالت صورتم ته با تعجب ازم پرسید
×چیم..کام شدی؟
سرمو اروم تکون دادم
_نباید اینقد زود میبود..
ته سریع شلوار و باکسرمو از تنم در اورد و منو برگردوند
_اوپس..ما اینجا یه موچی هورنی داریم
به خاطر موقعتی توش بودم دو طرف بوتم کشیده شده بودن و نزدیک بود پلاگ ازم در بیاد
سرمو دستام روی میز بود و و بوتم رو هوا
+اهه..ددی...
×اوه بیبی..بیشتر میخوای؟این پلاگ برات کافی نبود؟ میخوای دیکمونو توی سوراخت داشته باشی؟
+اه..اره...میخوام...اههههه....
با برخورد زبون گرمی روی ورودیم نتونستم ادامه حرفمو بگم
نمیدونم کدومشون بود..ولی خیلی حس خوبی داشت
+فاکک..اههه...بیشتر....اههه....
خودمو به سمت عقب هول دادم دادم تا حجم بیشتری از اون ماهیچه رو داخلم حس کنم
_چیم..میخوام پلاگو دربیارم
بدون گرفتن جوابی ازم اونو سریع ازم کشید بیرون..
+اخخ..فاک..درد داشتت
خودمو لوس کردم که کوک نیشخندی زد و شروع به حرکت دادت زبونش روی ورودیم کرد...
از اونطرف ته بهم نزدیک شد و منو یکم کشید بالا
+اهه..ددی...
×گود بوی..پس پلاگ داشتی؟اره؟
همزمان با حرفاش نیپلمو بین انگشتاش میفشرد...
+اههه..ا..اره....ددی...اهه...
×چه بیبی شیطونی
لباشو روی گردنم گذاشت و گاز محکمی گرفت...
و همزمان کوک یکی از انگشتاشو واردم کرد...
+اهه..فاککک..اههه...اههه.....بی..بیشتر....فاکک...
Third pov
اون داشت همزمان از دوطرف لذت میگرفت وخوب یکی از دلایلی که روابط سه نفره دوست داشت همین بود...
کوک سه تا از انگشتاشو داخل سوراخش حرکت میداد تا از تنگیش کم کنه...
از اونطرف تهیونگ جوری مارکش میکرد که جیمین مطمئن بود تا یه هفته جاش میمونه
جونگ کوک فقط منتظر بود تا جیمین جا باز کنه دیک دردناکشو توی اون سوراخ صورتی ای که با هر تنفس جیمین بازو بسته میشد بزاره...
کوک یه دفعه تموم دیکشو وارد جیمین کرد
+اهه...فاکککک..بکش بیرونن..درد دارههه..اههههه..
_صبر کن چیم..خوب میشه...
_اهه..شتتتت...
کوک با حس پر شدن سوراخش نالشو ازاد کرد...
به هر حال...اون تو رابطشون ورس بود و بیشترین لذت ومیبرد...
و کی از این بدش میاد؟
جونگ کوک که بدش نمیاد...
تهونگ با زبونش داشت جونگ کوک وبه فاک میداد و کوکم با دیکش یه موچی رو...
کوک به جیمین نگاه کرد
تو فکرش زیبایی اونو تحسین میکرد
یه پسر با موهای قهوه ای
بافت سبزش که روی شونش افتاده
پوست سفیدش که درخشندگیش داره کوک و کور میکنه
بوت بزرگش
اون لنتی غیر قابل انکار بود
اینقدری خوب بود که تموم پسرای استریت و گی کنه...
مخصوصا الان که به خاطر ضربه های کوک مثل ژله میلرزید
کوک نتونست تحمل کنه و ضربه محکمی روی اون هلو های ژله ای فرود اورد..
+اهههه
×کوک...
تهیونگ زیرگوش کوک زمزمه کرد
کوک سرشو برگردوند و به تهیونگ جذابش خیرع شد...
تهیونگ با اون پوست تیرش قطعا برای کوک خیلی جذاب بو..
×دارم میزارم تو
کوک سرشو تکون داد و با ورود یکدفعه ای دیک ته بهش اونم ضربه ای محکم به جیمین زد که باعث ناله همزمان هر سه تاشون شد..
حالا ضربه های کوک هماهنگ با ضربه های تهوینگ به جیمین میخوردن..
+ااههه..اههه...
×فاعکککک...خیلی...تنگی کوک....
_واسه...اینه که..اههه..خیلی وقته..اهههه...رابطه نداشتیم...اههه.فاک یو تههه
جونگ کوک با این جملش کام شد و ضرباتش اروم شدن...
اما تهیونگ هنوز کام نشده بود پس ضرباتشو ادامه داد و سرعتشو بالا تر برد
+ک..کوک...
جیمین با صدای لرزونی گفت.
_اخخ..اهه...چیه؟
+م..من..هنور..اهه...
کوک متوجه منظورش شد
اون هنوز کام نشده بود
کوک همونجوری که بازتاب ضربات ته رو با شدت کمتر به جیمین منتقل میکرد روش خم شد و دیکش و تو دستش گرفت و مشغول هند جاب دادن بهش شد...
جیمین از سر نیاز سر جونگ کوک و به سمت خودش کشید و یه بوسه شلخته رو شروع کرد...
×اهه..فاک..من نزدیکم.....
جیمین همون لحظه کام شد و کوک دستش و متوقف کرد...
جیمینو با خودشروی زمین کشوند و جلوی ته نشستن
هردوشون مثل گربه ها شروع به ساک زدن دیک ته کردن
×اهه..فاک..اه
جیمین سر دیک ته و رو وارد دهنش کرد و زبون داغشو روش کشید..
کوک هم بالزهاش و لیسید و بالا تر اومد و همونجور که جیمین دیک ته رو ساک میزد بوسه ای رو باهاش شروع کرد...
تهیونگ به خاطر صحنه ی هات جلوش و داغی دهن بیبیاش خیلی زود کام شد و صورت اون دوتا رو کثیف کرد...
×فاک...عالی بود..
تهیونگ با اینکه خسته بود به هر دوی اون دوتا کمک کرد لباساشونو بپوشن و خودشونو تمیز کنن...
البته که یادش نرفت قبل از پوشوندن شلوار جیمین پلاگ و داخلش بزاره...
Jimmin pov
+فاک یو ته....من همین الان به فاک رفتم و تو دوباره اونو کردی توم؟درد دارههه...
_موچی..نمیدونی وقتی اون داخل سوراخته ویو بوتت چقد جذابه...
+یااا...خرگوش منحرف...از جلو چشام گمشو....
تهیونگ..
×چیه توله؟
+ گشنمه
تهیونگ خندیدو گفت
×کجا بریم؟؟
+هیچ جا.....بریم خونه اونجا سفارش بدیم
× هرچی موچی بگه....پایان
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هنوزم باورم نمیشه این اسماتارو آتی نوشته:)
خلاصه اینم تموم شد امیدوارم دوسش داشته باشید
ووتو کامنت یادتون نرههههههههه پیلیز...
بوس به تک تکتون♡
#اونی
~~~~~~~~~~~~
هلوو....چطورین گوگولی های مامان؟؟
خوب...اصلا کسی که اسمات و نوشته کیه؟
من که نبودم....
خداوکیلی ترسناک ترین فیلم تاریخم وقتی داری با رفیقات میبینی تبدیل به کمدی ترین میشه...
چه برسه به اسمات....
خلاصه اینکه سرویس شدیم....
ووت و کامنت بزارین خستگیمون در بره...
اینم اخرین پارت بود که قبل امتحانا میزاریم.
پس کامنت بزارین چون به شدت به انرژی نیاز داریم...
دوستون دارمم.
#اترینباتچکر😈
VOCÊ ESTÁ LENDO
ONE SHOTS OF COUPLES
Fanfic‧›گایز این یه بوک پره مینی فیکه قول نمیدیم همشون اسمات باشه ولی سعیمونو میکنیم،واینکه کاپل درخواستیه. ‧›کاپل بگین مینی فیک/چند شاتی تحویل بگیرین. #آتی/اونی