kookv

13.9K 456 35
                                    

*تهیونگااااا..... بیبی خونه ای؟؟
+ سلام عزیزم .. خسته نباشی...
کوک با دیدن تهیونگ لبخند زد .... هر چقدر هم خسته بود فقط دیدن معشوقش میتونست سرحالش کنه..
تهیونگ برای کوک مثل کافئین بود ، مث نوشابه انرژی زا، مث مواد مخدر...
تهیونگ همه چیز کوک بود...
* دارلینگ...کوکی؟؟؟؟ چیزی‌شده؟؟
+ نه بیب...فقط دلم بغل میخواد
و در ادامه حرفش دستاشو باز کرد. تهیونگ با یه لبخند مستطیلی رفت بغل کوکیش. کی بود که بتونه بغل کوکی رو رد کنه؟؟؟؟مخصوصا اگه خودش خواسته باشه.
کوک آدم یخی نیست.. آدم خیلی اجتماعی هم نیست.
ترجیح میده وارد جمع های جدید نشه. دایره دوستاشو محدود نگه داره. و اینکه خودش درخواست بغل کرده ... خوب یه چیزی بود که کم پیش میومد . در بقیه موارد عملی دست به کار میشد.
* ددی.... دلم برات تنگ شده... میخوامت
خوب کوک کی بود که از این خواسته بچه ببرش سر باز بزنه؟؟؟
کوک تهیونگ و یکم از خودش فاصله داد. تو چشای پسرک نگاه کرد. شاید برای بقیه چیز خاصی نباشه ولی چشمای تهیونگ منبع آرامش کوک بود.
ولی چشمای کوک... چشمای کوک برای تهیونگ مثل نفسش بود
مث این که اگه نفس نکشی از بی هوایی میمیری...
تهیونگ هم اگه یه روز به چشمای مردش نگاه نکنه... از دل تنگی میمیره...
لبای کوک روی لبای پسرک نشست...
انحنای لب هاشون... چیزی بود که جفتشون و دیوونه میکرد. انگار خدا توی خلقت این دوتا مکمل هم قرار داده باشه... جوری که لباشون توی هم قفل میشه... از زیبا ترین لحظه های زندگیشونه.. حتی اگه بارها تکرار بشه.
کوک محکم تر لباشو رو لب تهیونگ حرکت داد..
لباشو میمیکید و میبوسید..... با زبونش به لبای پسرک ضربه زد که باعث باز شدن دهنش شد.... زبونش و جای جای دهن پسر ک کشید....
اومممممم شکلات این چیزی بود که از اول بوسه توی ذهن کوک بود... پسرکش قبل اومدن اون شکلات خورده بود و الان داشت با ددیش به اشتراک میزاشتش..
کوک دل از لبای ته کند... لباشو به خط فک پسر کوچک تر کشید.و نرم بوسید ... بوسه هاشو تا گردنش ادامه داد... روی شاهرگش و مکید . گاز گرفت که صدای ناله تهیونگ رو شنید... اینقدر اونجا رو مکید تا از موندگاری کیس مارکش مطمئن بشه.
بلوز پسر روبه روبه روش رو پایین تر کشید تا به ترقوه هاش برسه قسمت مورد علاقش.. بوسه هاش و روی اون قسمت کشوند و گاز نسبتا محکمی ازش‌گرفت...
کنترل کردن خودش در مقابل زیبایی پرستیدنی تهیونگ خیلی سخت بود و با چیزی شنید که سدش شکسته شد
*آههه ددی ب..بیشتر میخوام
کوک دستاشو زیر باسن پسر کوچیکتر گذاشت و بلندش کرد.. و تهیونگ به خاطر اینکه نیفته پاهاشو دور کمر مردش حلقه کرد.
گردنشو کج کرد تا فضای بیشتری به کوکیش بده
کوک دوبارع بوسه هاشو روی گردن پسر کشید و به سمت اتاقشون رفت ..

با وارد شدن به اتاقشون تهیونگ به تخت کوبیده شد و این آغاز شبشون بود
کوک محکم تهیونگ و میبوسید و از روی پیراهن پسرک نیپل هاشو فشار میداد
ناله های تهیونگ توی بوسه هاشون خفه میشد..
تهیونگ دستش و به سمت لباس کوک دراز کرد و پیراهنش و درآورد.
دستاشو دور کمر مردش حلقه کرد و میون بوسشون کمرش و نوازش میکرد...
بعداز مدت های زیادی که باهم بودن میدونست کوکیش اینکارو موقع رابطه دوست داره....
کوک پیراهن پسرک و درآورد . لباش و رو نیپل اون کوبید....
زبونش و روی اون میکشید میمکیدش و با دستش نیپل دیگه پسر و فشار میداد و میمالید
تهیونگ یکی از دستاشو از کمر کوک جدا کرد و روی عضو اون گذاشت و حرکت دورانی دستشو شروع کرد.
کوک آه عمیقی کشید..‌ معشوقِش میدونست چجوری دیوونش کنه... از نیپلای پسرک دست کشید و به سمت شکمش رفت.... اون عضلات نرم.. هیچوقت دوست نداشت اونا رو محکم شده ببینه
شکم پنبه ای تهیونگ و میبوسید و میمکید... تهیونگ صدای ناله هاشو آزاد کرد.....
*آه ددی ... اهههههههههه....
+ چی میخوای بیبی؟؟
* خودتو دد... میخوام پرم کنی.
کوک نیشخندی زد و شلوار خودشو پسرکشو درآورد
به پریکام خارج شده از عضو پسرک نگاه کرد و سرش و پایین برد و بوسه ای رو عضوش زد که باعث لرزیدن تهیونگ شد
کمی از سر عضو پسر زیرشو و وارد دهنش کرد و آه کشیده تهیونگ به گوشش رسید...
کم کم همه عضوشو وارد دهنش کرد و آهسته سرش و عقب جلو کرد.. تهیونگ با چشمایی که از لذت توشون اشک جمع شده بود گفت
* دد... دد.. نکن این...اینجوری .. م .. میام.
+ هر چن بار که خداستی میتونی برای ددی بیای بیبی بوی.. و من هر دفعه دوباره تورو تحریک میکنم
و نیشخندی زد.
تهیونگ نمیتونست این حجم از لذت و تحمل کنه... چن لحظه بعد چشماش به سمت عقب چرخیدن و رو صورت ددیش خالی شد...
کوک کام تهیونگ و از صورتش پا ک کرد و دوباره زیر پاهای بیبیش نشست... پاهاش و آورد بالا و به ورودیش که نبض میزد نگاه کرد... از اینکه اون پسر برای خودش این همه مشتاق بود دلش و گرم میکرد.
یکم لوب رو انگشتاش ریخت و اونا رو روی ورودی ملتهب پسر زیرش گذاشت...
تهیونگ از سرمای لوب لرزید
کوک انگشتاشو دور ورودی تهیونگ میکشید که باعث میشد تهیونگ صدای ناله هاش بلند بشه..
یکی از انگشتاشو وارد تهیونگ کرد..... صدای تهیونگ گوشش و نوازش داد.
* اهه. اههههه ددی بیشتر... بیشتر میخوام
کوک به حرف بیبیش گوش کرد و انگشت دیگش رو هم واردش کرد وشروع به عقب و جلو کردنش کرد...
با برخورد انگشت کوک به پروستات ته...
تهیونگ جیغی از لذت کشید و کمرش و قوس داد..
کوک بعد از چن لحظه وقتی مطمئن شد پسرکش آماده شده انگشتاشو ازش خارج کرد ...
که تهیونگ ناله ناراضی ای از خالی بودنش سر داد...
کوک لوب و روی عضوش خالی کرد و دستشو چند بار از بالا تا پایینش کشید تا لوب روش کامل پخش شه...
عضوشو روی ورودی پسرک تنظیم کرد و لباشو به گوش معشوقش رسوند...
+ بیبی یه نفس عمیق بکش .... و یادت باشه من دوست دارم..
ته لبخند بی حالی زد ..... مردش همیشه حواسش بهش بود.... حتی موقعی کع خودشم تو وضعیت خوبی نیست...
کوک عضوشو وارد تهیونگ کرد... یکم صبر کرد و بعد از مطمئن شدن از اینکه پسرک بهش عادت کرده شروع به حرکت کرد‌‌....
توی اتاق فقط صدای ناله هاشون و برخورد بدناشون به همدیگه و زمزه های عاشقانشون شنیده میشد...
ته حس کرد که نزدیکع ...... کوک هم به خاط تنگ شدن دیواره های پسر دور عضوش متوجهش شده بود .... میدونست ببیش توی این زمان نیاز به بوسیده شدن داره... به خاطر همین به محض برگشتن صورت تهیونگ ، لباش و رو لبای اون گذاشت و شروع به بوسیدن کرد.....
تهیونگ با ناله ای که توی بوسشون خفه شد روی شکم خودش و مردش خالی شد
و کوک هم بعد از چند ضربه خودشو بیرو کشید و روی شکم معشوقش اومد......
کوک خودشو کنار تهیونگ انداخت و پسرک گرمای آغوش مردش و طلب کرد‌....
کوک تهیونگ و بغل کرد و سرش و بوسید و گفت
+ عالی بودی بیبی دوست دارم
* منم دوست دارم کوک..... بابت امشب ممنون.
و طولی نکشید که خواب به شب پر ماجرای اون دوتا پایان داد

پایان....

ONE SHOTS OF COUPLESWhere stories live. Discover now