At first we fight 1(kookv)

3.4K 194 14
                                    

های گایز...پیج اینستا برای ارتباط بیشتر راه اندازی شد....
ریکوئست بدین ...یکم که بالا رفتیم پیجو باز میکنیم..
@oti_mm
~~~~~~~~~~~~~~~~~~

Tea pov
تو خیابونا میچرخیدمو اطرافو دید میزدم...
اینجا خیلی بزرگ بود و یدونه آدمم پر نمیزد....
خب منطقیه کدوم عقل کلی چهار صب میزنه بیرون!
گوشیمو از توی جیبم کشیدم بیرونو به صفحش نگاه کردم..بلههههه ۲۰ تا تماس از مامان..۱۵ تا بابا و کلی پیام از اینور اونور..
+هوف حوصلشونو ندارمممم..ولی خوب مامان نگران میشه...هوففف
یه پیام با مضمون اینکه حالم خوبه و شب خونه نمیام برای مامان فرستادمو گوشیمو رو ایرپلین مود گذاشتم..
گوشی های هدفونم و رو گوشم گذاشتم و اهنگ و پلی کردم.....
چشامو بسته بودمو آروم اروم راه میرفتمو زیره لب آهنگو میخوندم که به چیزه سفتی برخورد کردم..
ناخوداگاه بدون نگاه کردن به روبه روم حرفیو زدم که کاشکی لال میشدم:>
+آخخخ..وسط جاده ستون سنگی چیکار میکنه اخه...سرم به فاک رفتت...
و بعد از باز کردن چشام و بالا بردنشون متوجه شدم که بله...ستون سنگی نبوده...خوردم تو یه ادم....
همچین تیکه ای این وقت شب بیرون؟!
خرشانس کی بودم:)
با لبخنده ژیگوند بهش نگاه کردم.....
+عام سلام...
دوتا ابروهاش بالا پریدنو دهنشو باز کرد تا چیزی بگه که دختره پشته سریش صداش کرد..
×کوک..چیکار میکنی!..بیا تو ماشین دیگه...
بعد از اینکه دوباره سر تا پامو نگاه کردم برگشت رفت و سوار ماشینش شد....
+این دیگه کی بودددددد..کتو شلواره مشکیش..
خب مثل اینکه من خیلی هیزم اینو باید با زبون خودم اعلام کنم..که گل تو سرمممممم:)
بعد از اینکه با خودم اختلات کردم راه خونه ی جیمینو در پیش گرفتم..
میدونم فحشم میدی جیمین ولی جاییو واسه موندن ندارم پسر هووف...

kook pov
تو ماشین نشستم و حرکت کردم سمت خونه...
سولگی هم که مست کرده بودو تو حال خودش نبود...
(خواهرشو میگه)
تا کی میخواستم گند کاریاشو با اون دوست پسرش جمع کنم..
_پارک جیمین بگیرمت خفت میکنم...
نمیدونم چرا یهو ذهنم کشید سمت اون مرد توی خیابون..قیافشو انگار یه جایی دیدم..خودشه تو دانشگاه..اون استاد کیم نبود؟!
ولی چقدر با خوده جدیش تو دانشگاه فرق میکرد..شاید اشتباه گرفتم...
دوباره به سولگی نگاه کردم خوابش برده بود با این حالش ببرمش خونه حتما یه دعوای دیگه راه میوفته..
چاره ای ندارم جز اینکه ببرمش خونه خودم...
.
درو با پام باز کردم..
اوه یادم رفته بود برگه های شرکتو جمع کنم...خونم به فاک رفته...
سمت اتاق مهمون رفتمو سولگیو رو تخت گذاشتم...
بعدم برگه هارو از رو میز جمع کردم...
بازم یاد اون مردک افتادم دلم میخواست همین الا برم دهنشو صاف کنم..چطور تونست سولگیو تو بار بین اون همه مرد تنها بزاره؟؟؟؟
ذهنم آروم نمیگرفت سوییچو برداشتم و به سمت خونش روندم..اصلا حواسم به ساعت نبود که نزدیکه پنجه صبه و  محص رضای فاک من هشت صبح کلتس دارم و کل شب نتونستم بخوابم.....
tea pov
رو تخت کنار جیمین دراز کشیده بودم..
خیلی تو خودش بودو زیاد حرفی نمیزد..از بوی گند دهنشم معلوم بود که تا خرتناق خورده...
تو فکر بودم که یهو یکی کوبید به در..رسما داشت درو  از جاش میکند..
+هوی جیمینااا..در خونتو کندن برو ببین کیه...
~حال ندارم ته ....برو ببین کیه...
+هووف بوت گشاد مایه ی نشاط:/
داد زدمو گفتم....
+نکنن اومدمممم...
با باز کردن در و دیدن دوباره اون اونم اینجا گیجم کرد...
همزمان باهم گفتیم..
+تو
_تو...
+اینجا چیکار میکنی..
نمیدونم این فکر مزخرف که اون یه قاتله که اونایی ک بهش نگاه میکنن رو  میکشه از کجا به ذهنم نفوز کرد..
(خب تو اینستا پره دیگه:\) که شروع کردم به حرف زدن..
+عام ببین واقعا معذرت میخوام.. خودت دیدی که چشام بسته بودو تورو ندیدم یونو؟
خواهش منو نکش:) من جوونم ارزو دارم میخوام بازم بمونم:)
با حالت گیج نگاهم میکرد حتما با خودش میگف این کصخل چرا اینجوری میکنه...
تو توهمه اینکه الا چاقوشو در میاره سرمو میبره بودم که جیمین پارازیت انداخت..
~دو ساعته با کی حرف میزنیی وی...
با تموم شدنه حرف جیمین اخمای اون مرد هم رفت تو هم..ودف چرا انقدر ترسناک شده.....
_برو کنار ببینم...
و با دستش منو شوت کرد تو دیوار و خودش رفت تو خونه.....
+هعییی مگه من توپه فوتبالم..چ.....
جوری که برگشتو نگاهم کرد که جمله بعدیم تو دهنم ماسید..
مسخره..چرا میزنی خب...
جا اینکه من طلب کار باشم اینه..
انقدر داشتم زیره لب با خُرزوخان حرف میزدم که متوجه ی دادو بیداد اون دوتا نشدم...
رفتم تو خونه و درو بستم و پا تند کردم سمته حال و دیدم اون مردخ یقه جیمینو گرفته و سرش داد میزنه....اخ گوشممم خراب شد...بلندگو قورت داده مرتیکه....
به سمتش رفتمو سعی کردم جداشون کنم اما اون با جدیت تمام گفت..
_تو دخالت نکن..
و بعد دوباره شروع کردن به دادو بیداد...
_تو..تو کی هستی که خواهره منو بین اون همه آدم مست تنها گذاشتی هاااان؟کی هستی؟تا کی میخوای اذیتش کنی؟!
~تو از چیزی خبر نداری کوک..زر اضافه نزن...
خواهرت دیوونست..
_ببند دهنتو...
دستشو برد بالا که بزنه تو صورتش که من داده بلندی زدم...
+وایسید ببینم..اینجا چخبرهههه..جیمین..تو دوست دختر داشتیو به من نگفتیییی؟!
~اون دوست دختره من بوددد..چند ماهی میشه که کات کردیم اما خواهره این اقا دست از سر من ور نمیداره همه جا دنبالم میاد تا کی باید بهش بگم که دیگه نمیخوامش...
کوک خواست دوباره بهش حمله کنه که من بینشون قرار گرفتمو دستامو رو سینه هاس قرار دادم و به عقب هولش دادمو نگاهش کردم...
+هعیی..عمو..میدونی که بابای این آقا پلیسه و اگه بلایی سرش بیاد بدبخت میشی پس خون سردیه خودتونو حفظ کنین و سعی کنین مثل دوتا ادمه بالغ باهم حرف بزنید...و گرنه جفتتونو خودم از پایه وسط آویزونتون میکنم..:/
هردو به من نگاه کردنو جیمین با صدای بلند زد زیر خنده او کوک خنده ی ارومی کرد..
یه لبخنده ژیگوند زدمو به دوتاشون نگاه کردم...
(از اینا😁)
+خب لطفا بشینید اقای......
_جونگ کوک هستم...
+اقایه کوک...
بعدم به جیمن اشاره کردم که مثل بز مارو نگاه نکنه او بشینه...
+نه نه نه جیمین اونجا نشین اتصالی میدید بیا او درست کن..
بلند شدو چپ چپی نگاهم کردو مبل کناریه من نشست...

ادامه دارد....

....................................

خیلی خل مشنگی شددد..و مدیونید فکر‌کنین که شخصیت ته خوده منم:))
و اینکه این وان شات ریل لایفه اما اگه دوست دارید تخیلی طور باشه تو کامنتا بگید تا ما بدونیم بعدیو اونجوری بنویسیم..
ووتم یادتون نره
قلب بهتون..♡
#اونی
.............
اصن من حرف نزنم ریا میشه....
خواستم بگم ووت و کامنت یادتون نره..اوکی؟؟؟
افرین گوگول قشنگای مامان...‌
مامان دوستون داره ها...❤❤
#اترین

با تچکر😈

ONE SHOTS OF COUPLESDonde viven las historias. Descúbrelo ahora