Jin pove*از امروز کیم سوکجین به عنوان فرمانده گارد سلطنتی به کار خود را ادامه میدهند
سرم و که تا الان برای احترام به فرمان سلطنتی خم بود رو بالا اوردم....
*مرخصین فرمانده
از جام بلند شدم و برای پیشکار سلطنتی تعظیم کوتاهی کردم و سمت محل کار جدیدم رفتم...
من..کیم سوکجین..با ۲۶ سال سن تونستم اول به مقام فرمانده پیاده نظام و بعدشم به فرماندهی گارد سلطنتی برسم...باورش خیلی سخته...اینکه تونستم..
وارد دفتر جدیدم شدم ....یه سرباز داشت اونجا رو مرتب میکرد
+سرباز...
با صدام جای مرکبی که دستش بود به زمین افتاد و شکست
_ق..قرب..قربان...من..نمیخواستم..ینی ..چیزه..
+هی هی هی ...اشکال نداره...یهویی صدات کردم...اسمت چیه؟؟
_کیم نامجون هستم قربان...
+کیم سوکجین..فرماده جدید
_بله قربان میشناسمتون...کیه که فرمانده کیم معروف رو نشناسه!!
بعد از این حرفش یه لبخند بزرگ زد...خدای من..اون چال های گونه...اون واقعا انسان بود؟؟؟؟؟قدش کمی ازم بلند تر بود....هیکلش درشت بود ولی زمخت نبود...پوست تیره...چال های گونه و اون..اون زخم روی پیشونیش...
_قربان من دستیار شما هستم...و.....خب برای روز اول...میخواین چیکار کنین؟؟پرونده ها؟؟بازدید؟؟یا اموزش سرباز ها؟؟؟
+میخوام اول سرباز هارو ببینم....میخوام بدونم در چه حدی ان..
_نمیخوام دروغ ببافم قربان...فرمانده قبلی به اموزش گارد توجه نمیکرد..من سعیمو میکردم ولی اینا تا یه مقام بالاتر بهشون زورنگه کاری از پیش نمیبرن
+خودت چی افسر کیم؟؟
_من از بخش مرزی به اینجا منتقل شدم...اونجا فرمانده جانگ جوری بهمون تمرین میدادن که انگار توی میدون جنگیم...به لطف ایشون من دانش جنگیم بالاست
+اوه..چه خوب...منظورتون فرمانده جانگ هوسوکه؟؟؟
_بله..ایشونو میشناسین؟؟
+ ایشون پسر خواهر مادرم هستن
_اوه...پس به خاطر همینه که جفتتون به مقام های بالایی رسیدید...در هر صورت قربان..خواستم بهتون بگم این گارد راه زیادی تا تبدیل شدن به گارد قابل اعتماد داره
+ممنون افسر کیم....راهنمایی هاتو به خاطر میسپرم
_باعث افتخاره
با نامجون به سمت قسمت تمرین سربازها رفتیم...
با ورود به منطقه آموزش با تعجب به سربازایی که هر کدوم یه گوشه نشسته بودنو و باهم گپ میزدن نگاه کردم...چی؟؟؟اینا گارد سلطنتین؟؟؟؟اینا میخوان از این قصر محافظت کنن؟؟؟
+اینجا چه خبره؟؟؟
با فریاد بهشون گفتم
یکدفعه ای همشون از جاشون بلند شدن و به طور نامنظمی توی صف ها موندن....
دندون قروچه ای کردم
+به این میگین صف ارایی؟؟؟شما گارد سلطنتی هستین؟؟؟؟میخواین از این قصر محافظت کنین؟؟؟شما ها اگه بتونین شلوار خودتون رو بالا بکشین باید تعجب کرد..!!!! سه ثانیه وقت دارین مثل یه گروه منظم صف ببندیدین....1.....
با شروع شمارشم اونا هم سریع سعی در مرتب شدن کردن
+ 2.....
کم کم داشتن مرتب میشدن
+3....هر جا هستید بایستید ...تکون خوردن باعث تنبیهتون میشه...
همه سرجاشون خشک شدن...به ترتیب از کنارشون رد شدم و اونا و مرتب کردم...کمی بعد سرجای اولم برگشتم
+ همتون همین الان حرکت دراز و نشست و به تعداد ۱۰۰ تا میرید...شروع کنید....
قیافه هاشون نالان بود ولی حرفی نزدن و شروع کردن
+از این به بعد شما به حرف افسر کیم گوش میکنین...اگر ببینم یا بشنوم ازشون سرپیچی کردین تنبیه میشید....هر دستور یا تمرینی که ایشون میدن از سمت من تایید شدست....متوجه شدید؟؟
همه سرشون و تکون دادن...بلند داد زدم
+نشنیدم...
*بله فرمانده
+خوبه ادامه بدید
رو به نامجون ادامه دادم
+افسر کیم.....سعی کنید تمریناتی رو که جناب جانگ بهتون دادند رو روشون اجرا کنید..امیدوارم که اینها هم روزی به پای شما برسند..
_ممنون فرمانده...باعث افتخاره
به سمت دفتر رفتم و از توی بایگانی پرونده ها رو دراوردم و شروع به خوندن کردم ولی.....نمیتونستم از فکرش بیان بیرون...
اون جذاب بود..بسیار جذاب....
وقتی چشمام رو میبندم تصویرش پشت چشمامه..اون کیم نامجون عوضی....
من یه حس هایی بهش دارم ولی نمیدومم دقیقا چی...
این حقیقت که من به جای زن ها به مرد ها علاقه دارم و تا الان مخفی نگه داشتم..کی توی این امپراطور مردی رو که به یک مرد دیگه کشش داره و به رسمیت میشناسن؟؟؟؟؟من میخواستم فرمانده بشم...ولی الان به عنوان یک فرمانده دارم به سرباز خودم جذب میشم.....اونم کسی که دو ساعتم از دیدنش نگذشته...
اینجوری نمیشه...شمشیرمو برداشتم و به سمت محوطه تمرین رفتم...
با ورودم به اونجا نگاهم به فرمانده خورد که بدون بالاپوش در حال آموزش دادن سرباز ها بود....
اون..اون چجوری میتونه اینقدر دل ربا باشه؟؟؟ قطعا اگه تصویر اون رو توی مجله ها و رمان های غیرمجازی که بین خدمتکار ها ها میچرخه بکشن سر اون ها دعوا میشه...
حرصی نفسمو بیرون دادم...چجوری یک مرد میتونه اینقدر جذاب باشه؟؟؟
داخل زمین تمرین شدم
+افسر کیم...
_اوه..قربان کی اومدین؟؟
+چند لحظه ای میشه..
_کاری از دستم برمیاد؟؟
+ درخواست یک مبارزه با شمارو دارم..
_با من؟ قربان واقعا؟؟
+بله افسر کیم
_امر شماست فرمانده....
ESTÁS LEYENDO
ONE SHOTS OF COUPLES
Fanfic‧›گایز این یه بوک پره مینی فیکه قول نمیدیم همشون اسمات باشه ولی سعیمونو میکنیم،واینکه کاپل درخواستیه. ‧›کاپل بگین مینی فیک/چند شاتی تحویل بگیرین. #آتی/اونی