با قدمهایی که هیچ نشونی از نرمال بودن وضعیتش نداشت، خودشو به در آویزون کرد و زنگ در رو فشار داد. قبل از اینکه دستشو بالا بیاره و کلافه از دیر باز کردن در غر بزنه، در باز شد و تقریبا توی بغل هیونگش پرت شد."تو... "
انگار تموم شب منتظرش مونده بود، طوری که با خشم فکش رو گرفت و سرشو بالا آورد : "باز چه غلطی کـردی هیون!"
صدای فریاد کریس توی حیاط کوچیک خونه پیچید.
"طعمه ات اینبار دستتو موقع کش رفتن پولاش و سوئیچ ماشینش، گیر انداخت؟ "
هیونجین که با فکر اینکه به جای امن رسیده خودشو بی رمق تو بغل کریس انداخته بود و گیج بود، سعی میکرد نصحیت هیونگش رو گوش بده و امشب رو هم بگذرونه.
"تو لعنتی پولای کوفتیمو از جیبم کش رفتی و باهاش چه گوهی خوردی عوضی!"
ولی مثل اینکه قرار نبود امشب به این سادگی تموم شه.
اون پولها فقط یه بهونه بود، برای بیشتر غر زدن سرش.
فریاد کریس فرد دیگه حاضر تو خونه رو هم بیدار کرد."هی چان، اون حالش خوب نیست، بذار برای فردا! "
فلیکس با ترس گفت، ولی جرئت جلو اومدن رو نداشت.
"فردا هم یه مشت مزخرف تحویلم میده، که دست خودش نیست و دستش مدام برای دزدی کج میشه؛ همش رو حفظم! "
بدن نیمه جون هیون رو به گوشهی حیاط پرت کرد و نالشو نادید گرفت.
"چاانی.. "
" این اواخر چی؟ بدنش نمیتونه بدون کتک خوردن زنده بمونه؟ "
فلیکس آهی کشید و شقیقههاشو با انگشتش فشار داد. به چان حق میداد، این اواخر صورت هیونجین پر از زخم بود. در واقع همشون میترسیدن که هیونجین بااین کاراش، توی کارشون اختلال ایجاد کنه. چان بعد از نگاه خشمگین دیگهای به سمت فلیکس برگشت:
" ببرش تو اون خوکدونی و درمانش کن، تا جنازش نیوفتاده رو دستم و فردا تا بیدار نشدم نمیذاری بره، وگرنه خودتم باید از این جهنم گم شی."
فلیکس بدون معطلی سمت هیونجین رفت، ولی قبلش مطمئن شد که حتما کریس از اونجا رفته باشه.
----
"خیلی زود اومدی کَنِه. "
پاهاشو روهم انداخت و بعد از نیم نگاهی حواسشو به دستکش ـای چرمش که درحال بستنشون بود، داد.
هیونجین با موهای بلندی که نصف صورتشو پنهون کرده بود، شونه ای بالا داد و نگاهشو اطراف سالن خالی انداخت :"تو هم زود اومدی. "
با بی خیالی واضحی خودشو به نشنیدن زد و شروع به شکستن غصروفهای انگشتش کرد.
YOU ARE READING
CODE ⁷⁶⁰⁰ 'SKZ'
Fanfiction𝘾𝙤𝙢𝙥𝙡𝙚𝙩𝙚𝙙 ⌝فصل اول: کامل شده⌞ ⌝فصل دوم : کامل شده⌞ هوانگ هیونجین جاسوس مخفی تیم اساساف، به قصد زمین زدنِ سو چانگبین، لیدر تیم رقیب، باهاش ارتباط برقرار میکنه و نترسو بودنش توی نزدیک شدن به یکی از مهره هـای اصلی سازمان، باعث میشه ه...