لباس اسپرت سفید رنگی که مینهو توی یک کیف کوچیک باشگاه، بهش داده بود رو پوشید و بعد از بستن در کمدش از رختکن خلوت باشگاه بیرون اومد. لنزی که روی چشمش بود، یک لنز ساده نبود، یک دوربین قوی که هرچیزی که میتونست ببینه، رو در اختیار تیم چانگبین میذاشت.
از اون روز تقریبا دو روز میگذشت. کل اون روز بخاطر ترس از اینکه هیوک دوباره برگرده و چانگبین اون رو همراهش ببینه و جون جیسونگ رو هم بگیره، توی تخت لرزیده بود. تموم شب رو کابوس دیده بود و یادش نمیومد چطور از اون ترس گذشت و الان اینجا بود. هرچند قرار نبود مدتها این کابوسهای برگشتِ هیوک، دست از سرش بردارن.
همزمان که سمت طعمهی جذاب سنبالاش، که قبلا عکسش رو بهش نشون داده بودن، میرفت، کنارههایی از موهای بلند مشکیش رو لای کشموی سفید رنگش گیر انداخت و اجازه داد کمی از اونا روی صورتش بریزن. آدامس بین دندونش رو چرخوند و لباش رو با طعم شکلات نعنایش خیس کرد. به گفتهی مینهو، اغلب از باشگاه های عمومی استفاده میکرد، تا بین مردم باشه.
یکی از دمبلهای ده کیلویی کنار دستگاهِ فلای سینه، که کیم ووک مشغول ورزش باهاش بود رو برداشت و سعی کرد خیلی عادی کمی اون طرفتر ازش، مشغول زدن پشت بازو به صورت اشتباه شه.
از گوشهی چشم میتونست ببینه که برای عوض کردن وزنهش، از روی دستگاه بلند شد و بعد از تنظیم کردنش، دوباره به سمتش برگشت.
میشد گفت نودونه درصد آدمایی که توی باشگاه بودن، برعکس هیونجین شونههای پهن، بازوهای بزرگ، سینههای ورزیده و رونهای قویای داشتن. هیونجین گاهی با نگاهای عجیبی از سمت بقیه روبهرو میشد، که اگه مطمئن میشد، چانگبین چکش نمیکنه، مشغول لاس زدن با اونا میشد. هرچند نمیتونست جلوی چشمک زدنش رو درجوابِ نگاهشون بگیره.
حس میکرد بازوهاش دارن میشکنن، اگه یکم دیگه میگذشت و ووک متوجهش نمیشد، مجبور بود مرحلهی دیگهای رو امتحان کنه.
' فکر کنم باید بری سراغ یه چیز دیگه! '
میکروفن کوچیک توی گوشش لرزید. مینهو بود. هيونجين با لبخند طوریکه انگار اون رو میبینه، به آرومی زمزمه کرد. :"بنظرم عجله نکن."
به آرومی زمزمه کرد. هرچند مطمئن نبود بین صدای موسیقیِ پخش شده توی باشگاه، مینهو حرفش رو شنیده باشه.
' اون کیم ووکه. و تو میخوایی با یک حرکت پشت بازو اشتباه مخش رو بزنی؟ نباید به حرف گوش میدادم و میفرستادمت باشگاهش.'
مینهو دوباره غر زد و هیونجین چشماشو روی هم فشار داد و برای گفتن جوابش کمی هم شد :"اون کیم ووکه؟ منم هوانگ هیونجینم."
به آرومی زمزمه کرد و از صدای موزیک واقعا ممنون بود، که اجازه نمیداد بقیه زمزمههاشو بشنون و فکر کنن داره با خودش حرف میزنه..
و چیزی طول نداد که با حس کردنِ دستی روی شونهش، سرش رو چرخوند و کیم ووک دقیقا پشت سرش بود.
YOU ARE READING
CODE ⁷⁶⁰⁰ 'SKZ'
Fanfiction𝘾𝙤𝙢𝙥𝙡𝙚𝙩𝙚𝙙 ⌝فصل اول: کامل شده⌞ ⌝فصل دوم : کامل شده⌞ هوانگ هیونجین جاسوس مخفی تیم اساساف، به قصد زمین زدنِ سو چانگبین، لیدر تیم رقیب، باهاش ارتباط برقرار میکنه و نترسو بودنش توی نزدیک شدن به یکی از مهره هـای اصلی سازمان، باعث میشه ه...