† - ⵗ SE02 - PART34ⵗ - †

1.1K 319 911
                                    

اون‌روز صبح وقتی مینهو جلوی خونه‌ش درحال مرتب کردن صندوق عقب ماشینش بود، فکرش رو هم نمی‌کرد که وقتی برای خالی کردن کف‌پوش ماشینش از آشغال‌های ریخته شده برمی‌گرده، جیسونگ رو اون‌جا ببینه. حداقل توی این یک سال اخیر به این سوپرایزهای عجیب عادت کرده بود و انقدر هم دهنش باز نموند و تعجب نکرد.

"عالیه، برای ادامه روزم همین یکی رو کم داشتم."

هرچند دقیقا درست بعد از گفتنش پشیمون شد. بهرحال نمی‌خواست یه ذره امید توی نگاهش رو خاموش کنه و دقیقا نمی‌دونست چرا!

تا به حال جیسونگ رو با همچین استایلی ندیده بود. یه جورایی براش تازگی داشت که توی لباسای متفاوتی که با سلیقه خودش براش خریده بود ببینه و اعتراف می‌کرد انقدر هم بد نبود، هرچند هیچ‌وقت قرار نبود این رو به زبون بیاره.

"جرئتت برای برگشتن به این‌جا ستودنیه."

مینهو بهش زل زد و کف پوش رو تقریبا پرت توی صندوق عقب کرد و درش رو محکم بست.

"آخرین بار بهم گفتی بعد چانگبین بزرگ‌ترين اشتباهت بودم، درسته؟ پس این نباید انقدر هم بد باشه. تو واقعا با چانگبین خوبی."

مینهو بدون این‌که بهش نگاه بندازه پوزخند صداداری زد.

"طوری که خودت رو قانع کردی رو دوست دارم. می‌ذارم با همین تصور پیش بری."

و بعد از آخرین نگاه ماشین رو دور زد و سوار شد. همزمان با بستن در، جیسونگ در سمت دیگه‌ی ماشین رو باز کرد و بلافاصله نشست.

"بیا آخرین روزمون رو باهم بگذرونیم، دوباره."

مینهو با ناباوری بهش زل زد و بعد کمی به سمتش متمایل شد.

" پیاده شو. "

جیسونگ لب پایینش رو گاز گرفت. هرچند می‌دونست اون هیچ‌وقت قبول نمی‌کنه، ولی چرا ته دلش امید کوچیکی داشت و اصلا چرا این‌جا بود تا برای سومین بار رد شه؟!

" خیله خب، پیاده می‌شم ولی قبل تموم کردن همه چی فقط می‌خوام بدونی با تو بودن انقدر هم بد نبود. "

وقتی اونارو می‌گفت از هر نوع ارتباط چشمی باهاش خودداری می‌کرد. سبک شدن با گفتن حرفایی که مدت زیادی روی دلش سنگینی می‌کرد، حس خوبی داشت. ولی چرا با این‌که از قبل می‌دونست جوابی نمی‌گیره، باز هم احساس مزخرفی وجودش رو گرفت.

" همین."

دوباره زمزمه کرد، توی تایم کوتاهی که شاید به دوتاشون وقت داده بود تا ناگفته‌ها رو به زبون بیارن.
ولی مینهو چیزی نگفت و حتی جیسونگ هم برای آخرین بار نگاه کردن بهش، برنگشت و در عوض دستش سمت در ماشین رفت تا بازش کنه و درست همون‌جا صدای مینهو ناخودآگاه وادارش کرد کمی بچرخه.

CODE ⁷⁶⁰⁰ 'SKZ'Donde viven las historias. Descúbrelo ahora