-میشه بعد خوندن ووت و کامنت بذارید؟ :]
⛓️
حولهش رو روی تخت انداخت و پایین تنهش رو با راحتترین شلواری که داشت، پوشوند.
موهای خیسش روی صورت تمیزش برق میزدن و دستای آغشته به روغنِ بدن روی گردنش و گونههاش کشیده شدن.
صدای بلند آیفون رو که شنید، بدن بیرمق و خستشو بزور به سمت در ورودی کشید.
نگاه متعجبش لحظاتی روی صفحهی آیفون موند: "اون کَنِـه!"
اینکه چطور آدرس خونشو داره، جای بحثی نداشت. ولی اینکه خودش، خودش رو به دام انداخته، جالب بود.زنگ دوباره به صدا در اومد و چانگبین با بیتوجهی به خشک کردن موهاش ادامه داد : "فکر کردم مُـرده."
صدای آیفون رو باز کرد و طولی نداد که صدای وزوزش تو مغز چانگبین پخش شد :
"این درو باز کن روانی."
بدون اینکه تایمی به چانگبین بده، با عصبانیت ساختگی نالید.
"چته!"
چانگبین هم به این عصبانیت ملحق شد.
"خودت منو دعوت کردی، پس چرا منو این پشت کاشتی؟"
هیونجین غر زد و چشماشو بالا داد.
"اون برای دو ساعت پیش بود."
به سادگی گفت و حتی سعی نکرد توضیح بیشتری بده!
"تو از زمانش حرف زدی؟ "
هیونجین جدا حوصله نداشت برگرده. بخصوص امشب، که نمیخواست جای دیگهای رو برای لش کردن انتخاب کنه.
"نه، ولی از مکانش اره! "
"کامان مرد، بهرحال که میخواستی منو بیاری تو این خونه ی خوشگلت."
بعد از گفتن این جمله قدمی به عقب رفت و ساختمون خونهی چانگبین رو با نگاهش آنالیز کرد و سوت واضحش به گوش چانگبین رسید.
" همین الان گمشو، وگرنه میام و معلوم نیست چه بلایی سرت بیارم."
" میدونی که من عاشق اون بلاییام که میخوایی سرم بیاری، چرا یه تهدید ترسناک نمیکنی."
چانگبین میتونست قسم بخوره که اون پسر لبشو لیسید و بعد زیر دندوناش گرفت. چطور میخواست اون رو بترسونه؟با چه عقلی بهش رو داد و این برزی رو شروع کرد؟
در با تیک بلندی باز شد و هیونجین با تعجب سوتی کشید و دوتا انگشتشو با حالت نظامی روی پيشونيش گذاشت و رو به دوربین بوسی فرستاد : " میدونستم تو هم منو میخوایی."
گفت و با اینکه نمیتونست چانگبین رو ببینه، صورت عصبیش رو کاملا تصور کرد و با این فکر نیشخندی زد.
" مثـل اینکه دست رو خوب کسی گذاشتم." هیونجین شوکه از اون خونهی بزرگ، قبل از اینکه متوجهی بالا تنـهی لخت چانگبین و اون سینهی عضلاتی و سیکس پکـاش بشه، با سوت بلندی گفت و تقریـبا خودشو روی صندلی پرت کرد و درحالی که چشماش همـه جارو آنالیز میکرد، سیب گنـدهای رو گاز گرفت.
YOU ARE READING
CODE ⁷⁶⁰⁰ 'SKZ'
Fanfiction𝘾𝙤𝙢𝙥𝙡𝙚𝙩𝙚𝙙 ⌝فصل اول: کامل شده⌞ ⌝فصل دوم : کامل شده⌞ هوانگ هیونجین جاسوس مخفی تیم اساساف، به قصد زمین زدنِ سو چانگبین، لیدر تیم رقیب، باهاش ارتباط برقرار میکنه و نترسو بودنش توی نزدیک شدن به یکی از مهره هـای اصلی سازمان، باعث میشه ه...