از دور تا دور محوطهی بزرگ، صدای دویدنهای سربازا، قبل از وعدهی صبحونه به گوش میرسید. عرقی که با وجود هوای سرد از کنار پیشونی چکه میکرد و لباسای خیس توی تنشون و بدنهایی که گاهی از زیادی دویدن بی حس و حال میشد. این فشار و خستگی زیاد، تنها چیزی بود که میتونست اون رو از اتفاق شب جشن و خونهی ووک دور کنه. از دروغهایی که جرقه گفتنشون به چانگبین زده شده بود. از حرفای هیوک و قول و قراری که باهاش داشت.
بعد از دوش گرفتن توی اون حموم عمومی بزرگ، هیونجین بدون اینکه موهاش رو کامل خشک کنه، از اونجا که بیش از حد بلند بودنشون وقتشو میگرفت، بعد از برداشتن سهم غذاش، صندلیای رو عقب کشید و نشست.
صدای عقب کشیدن صندلی کنارش رو شنید و بعد انگشتی که موهای نیم خیس بلندش رو از روی صورتش به پشت گوشش برد و همزمان نگاه هیونجین به سمتش چرخید.
"تو نباید اینطوری اونارو باز بذاری. ممکنه همه عاشقت شن."
صورت تعفنانگیز همون سرباز کچلی که دو سه روز پیش براش دردسر درست کرده بود، دقیقا روبهروش بود و هیونجین میتونست همون لحظه محتویات دهنشو روی صورتش بریزه. ولی باید تحمل میکرد؟ حداقل برای چانگبین.
"سرت تو کون خودت باشه! "
هیونجین زمزمه کرد و با عقب کشید خودش، ارتباط بینشون رو قطع کرد. سرباز لبخند کجی زد و نگاهشو به اطراف داد و کمی به سمت هیونجین خم شد.
"چرا انقدر سخت میگیری؟ فقط میخوام بابت اون روز معذرت بخوام."
لبخند کج رو لبش و طوریکه دستشو زیر لبای خیسش میکشید، اشتهای هیونجین رو کور کرده بود. ولی هیونجین، بدون اینکه بخواد ذرهای واکنش بده، درحالی خوردن لقمههای بزرگ غذاش بود.
" لازم نکرده، گورت رو گم کن."
با اینکه مایک حس میکرد عصبی شده، ولی هنوز برای تحمل گنجایش داشت. به تنهایی دیدن موهای بلندش تحملش رو بیشتر میکرد.
"میدونی کار این روزام اینه که موقع دوش گرفتنت بدنت رو دید بزنم و دیکم رو با تصور اینکه داری برام ساک میزنی، بمالم تا ارضا شم؟ "
هیونجین لقمهی توی دهنش رو با آرامش جوید و بعد از چند لحظه آروم قورتش داد و بالاخره سمت صورتش چرخید.
توی اون صورت حالا چیزی جز پوزخند میدید. لبایی که بخاطر فکر کردن به بدن هیونجین زیر دندون گاز گرفته میشد و دستی که ناخودآگاه برای لمسش روی رون پای هیونجین کشیده میشد."یکشنبه بعدی یه مرخصی هشت ساعته دارم! اگه بخوای میتونم برای تو هم جورش کنم، ولی اگه با من بیایی. نظرت؟ "
مایک که مدتی به سکوت هیونجین خیره بود، دوباره گفت و انگشتش رو بیشتر توی قسمت داخلی رونش فرو برد.
YOU ARE READING
CODE ⁷⁶⁰⁰ 'SKZ'
Fanfiction𝘾𝙤𝙢𝙥𝙡𝙚𝙩𝙚𝙙 ⌝فصل اول: کامل شده⌞ ⌝فصل دوم : کامل شده⌞ هوانگ هیونجین جاسوس مخفی تیم اساساف، به قصد زمین زدنِ سو چانگبین، لیدر تیم رقیب، باهاش ارتباط برقرار میکنه و نترسو بودنش توی نزدیک شدن به یکی از مهره هـای اصلی سازمان، باعث میشه ه...