یه مقدمهی مجلل برای یک جشن باشکوه؛ همه چیز به رنگ سفید صدفی همراه با گلهای ژربرای زرد رنگ، در کنار کمی طراوت ارکیدههای سفید، در اومده بودن؛ از اشرافی ترین وسایل برای تزئین استفاده شده بود. با توجه به تعداد صندلی و میزهای پر شده از جزئیاتِ پذیرایی، افراد زیادی به این جشن دعوت شده بودن.
از اون روز که توی ماشینش بهخواب رفته بود و روز بعد خودشو توی خونهی چانگبین و یک اتاق دیگه پیدا کرد، چانگبین رو حتی برای لحظهای ندید؛ تو اون لحظه که تنها دلخوشیش راحت شدن از ساحل بود و برای اولین بار توی اون روزا خواب آرومی رو تجربه میکرد، دلش میخواست از چانگبین بابتش تشکر کنه، ولی این فکر فقط برای ثانیهای از ذهنش عبور کرد. سفرش به کالیفرنیا با مینهو و چند تا از بادیگاردای دیگه بود؛ نمیدونست از این بابت خوشحال باشه یا حس مزخرفی بگیره.
بجز یکی دوبار که بابت غذا خوردن لج میکرد، بقیهی چیزا رو آسون گرفت و گذاشت هرکاری میخوان بکنن و الان که انگشتاش رو با لاکهای مشکی پوشیده شده میدید، میفهمید که چقدر اشتباه کرده که به لجبازیش ادامه نداده.
دختر جوون که خودشو سانهی معرفی کرده بود و تااون موقع زمان زیادی رو صرف مانیکور، ماساژ دادن پاهاش و ماسک گذاشتن روی صورتش کرده بود، همراه کاسهی نسبتا کوچیکی به سمت هیونجین برگشت و هیونجین با حس کردن بوی قوی زیر بینیش، متوجهی محتویاتش شد."میخوایی چیکار کنی؟"
بجز این جمله، کلمات زیادی صرف حرف زدن باهاش نکرده بود.
"موهاتونو بلوند کنم!؟"
با همون لبخند روی لبش گفت و چرتکه رو بهآرومی توی ظرف چرخوند.
"نمیشه!"
بااینکه قسمتی از وجودش بهش هشدار میداد، باید با اون دختر که مقصر چیزی نیست، مهربون باشه؛ ولی هرکاری میکرد لحنش عصبیش دست بردارِ کلماتش نبودن. حداقل سعی میکرد محتاطتر باشه.
" ولی من دستور دارم."
انگار لبخند قرار نبود از لبای قرمزش جدا شه، حتی وقتی هیونجین با شنیدن کلمهی 'دستور ' و ارتباطش با چانگبین اخم کرد.
"دستور؟"
پوزخند واضحی زد و کلافه سرشو به صندلیش تکیه داد.
"لازم نکرده، بجاش موهامو مشکی کن."
دوباره گفت و دختر جوون ابرویی بالا داد و برخلاف تصور هیونجین خیلی زود قبول کرد :" باشه، بهرحال فکر کنم خیلی وقته این رنگو امتحان نکردین. البته بذارین به جای مشکی یه قهوهای تیره انتخاب کنیم."
با خوش رویی جواب میداد، درحالی که محتویات کاسهی مواد دکلرهش رو توی سطل زباله میریخت. هیونجین نای مخالفت بیشتری نداشت، همین که یه چیز برخلاف میل چانگبین پیش میرفت، تا حدودی میتونست باعث شه کل مدتی که رنگ به موهاش میزدن، آروم بمونه. البته این فقط برای مدت کوتاهی میتونست یه ذره از آشوبی که داشت رو بخوابونه؛ چیزی که برخلاف درونش روی چهرهی بی تفاوتش مشخص نبود.
YOU ARE READING
CODE ⁷⁶⁰⁰ 'SKZ'
Fanfiction𝘾𝙤𝙢𝙥𝙡𝙚𝙩𝙚𝙙 ⌝فصل اول: کامل شده⌞ ⌝فصل دوم : کامل شده⌞ هوانگ هیونجین جاسوس مخفی تیم اساساف، به قصد زمین زدنِ سو چانگبین، لیدر تیم رقیب، باهاش ارتباط برقرار میکنه و نترسو بودنش توی نزدیک شدن به یکی از مهره هـای اصلی سازمان، باعث میشه ه...