Music : le onde, ludovico Einaudi
درست همون لحظه که حس میکنی همه چی داره خوب میگذره، اتفاقی میوفته که زمین میندازدت. زخمِ قلب ترمیم شدهت دوباره ترک برمیداره و اینبار درد بیشتری رنجت میده. ترس از دست دادن دوباره کسی که روزای زیادی بخاطر مرگش توی کُنج قلبت عذاب کشیدی، دوباره سر باز میکنه و اینبار اجازه نمیده که اشتباه کنی. اگه دوباره از دستش بدی چی!
اون روزا قراره دوباره تکرار شن؟ روزایی که با عذاب مرگش توی جهنم سپری کردی. روزای که نفس کشیدن برات عذاب بود، وقتی اون نبود که نفس بکشه. غذا خوردن، راه رفتن، زنده موندن.. عذاب بود.
نمیخواست دوباره از دستش بده. نمیتونست."اون..."
تصویر منعکس شدهی چشماشو روی سیاهی آیپد میدید، کنار عکسای واضحی که از چان اونجا بود.
خودش بود. لاغر شده بود. بااینکه عکسا از فاصلهی زیادی گرفته شده بودن، ولی هیونجین به خوبی میتونست بشناستش. چیز زیادی از لوکیشن نمیدید، جز دیوارای خونهای که انگار وسط یه جنگل پر از درخت بود. آیپد رو از بین انگشتش کشیدن، با ترس اینکه نکنه اون محل رو فقط با اون دو تا عکس بشناسه."الان باید خوشحال باشی."
پس چرا خوشحال نبود.
"برای گفتنش بهت ذوق داشتم هیونجین."
لمس انگشتای مردو روی زانوش حس میکرد. نگاه لرزونش رو از جای خالی ایپد به سمتش چرخوند و توی تاریکی ماشین بهش خیره شد.
"میتونی خانوادهت رو دوباره بسازی."
از همون روز میترسید لحظهای برسه که بخواد اینو بپرسه و وقتش رسیده بود:
"از من چی میخوای."
وقتِ هجی کردن کلماتی که سختتر از هرچیزی بود.
لمس زانوهاش رو متوقف کرد و به پشتی صندلیش تکیه داد. دستاشو باز کرد و روی شونههای باریک هیونجین گذاشت."هیچی! "
چقدر اون جواب میتونست دروغ باشه؟؟ وقتی اون مرد میخواست کل زندگیش رو ازش بگیره و چقدر پوزخند پشت لبای هیونجین غمگین بود.
"این چیزیه که خودت میخوای. برگشتن خانوادت، تیمت."
شونه هاشو فشار آرومی داد:
"بابت اخلاق اون روزم معذرت میخوام. لابد کلی با گفتن اینکه اگه نیای چان رو میکشم، ترسوندمت. ولی چارهای نداشتم."
مرد با سکوت هیونجین تسلیم نشد و سمتش خم شد.
"قرار نیست بهت آسیب بزنم. نه به تو نه به چان و نه به هیچکدوم از دوستات. من فقط میخوام که تو پیش خانوادهت برگردی!"
YOU ARE READING
CODE ⁷⁶⁰⁰ 'SKZ'
Fanfiction𝘾𝙤𝙢𝙥𝙡𝙚𝙩𝙚𝙙 ⌝فصل اول: کامل شده⌞ ⌝فصل دوم : کامل شده⌞ هوانگ هیونجین جاسوس مخفی تیم اساساف، به قصد زمین زدنِ سو چانگبین، لیدر تیم رقیب، باهاش ارتباط برقرار میکنه و نترسو بودنش توی نزدیک شدن به یکی از مهره هـای اصلی سازمان، باعث میشه ه...