† - ⵗ SE02 - PART31 ⵗ - †

1.3K 349 694
                                    

حتما بااین قطعه بخونیدش:
Music : Controlla - idealism

چشمای به اشک نشسته‌‌ش رو چندبار بازو بسته کرد و بعد از این‌که ماشین مینهو به اندازه کافی دور شد، برگشت و خودش رو به خونه رسوند.

خونه‌ای که خیلی وقت بود هرچیزی می‌تونست بهش بگه، جز مکانی به اسمِ خونه. چرا این‌جا بود؟

به در بسته تکیه داد و اطراف رو نگاهی انداخت. نه ذوق برگشتش رو کسی داشت، نه کسی دوباره بوی سوختهٔ غذا رو توی خونه راه انداخته بود. چشمش روی دیوارا و تک‌‌تک مبل‌ها می‌چرخید و نمی‌تونست هیونجین رو روی تک‌تک‌ شون تصور نکنه.

شبیه یه کابوسی بود، که هربار پا توی خونه می‌ذاشت، سراغش می‌اومد. هوای خونه خفه می‌شد و مثل یه بخار سمی راه تنفسش رو می‌بست.

همون لحظه که صدای 'بینی' گفتنش و خنده‌های بعدش رو کنار گوشش می‌شنید، دوباره دستگیره در رو لمس می‌کرد و راهی که اومده بود رو برمی‌گشت.

برمی‌گشت به هرجایی که ردی از هیونجین روی درو دیوارش نباشه. ولی از قلبش چی؟ اون پسر تمومش رو تصاحب کرده بود، چیزی که نمی‌تونست ازش فرار کنه.

فرمون ماشین رو بین مشتش فشار می‌داد و سرش رو چندبار روی چرم سختش کوبید. دوباره یادآور لحظه‌ای شد که اجازه داد جلوی چشمش کسی رو بزنن که روزی هرکسی رو که بهش دست میزد و درجا می‌کشت.

به چه نقطه‌ای رسیده بود که زدنش رو نگاه کرد. چه بلایی سرش اومده بود که دستور زدنش رو خودش داده بود.

وقتی می‌دیدیش عصبانیت توی وجودش رخنه می‌کرد و بعد کافی بود از جلوش چشمش بره، تا حسی که نمی‌دونست کجا پنهون شده دوباره توی رگ‌هاش ریشه بزنه و حصار قلبش رو بشکنه و چانگبین رو دوباره بَرده‌ی علاقه‌ای کنه که ازش می‌ترسید.

کجا بود؟ انقدر درگیر افکارش شده بود که نفهمید کِی خودشو به خونه‌ی مینهو رسونده.

گیج و منگ شیشه‌ی ماشین رو پایین داد و رول سیگارشو از جعبه‌ی کوچیکش در آورد و بین لبش گذاشت. هر چقدر دکمه‌ی فندکش رو فشار داد، روشن نشد و بعد انگار دنبال بهونه بود که خشمش رو طوری خالی کنه، چون حتی نخواست فندک ماشینش رو امتحان کنه و با خشم سیگار و فندکش رو مچاله کرد و از پنجره بیرون انداخت، با همون فریادی که از بین گلوی دردناکش بیرون اومد.

--

زنگ موبایلش که به صدا در اومد متوجه شد تموم روز همونجا خوابش برده و الان تاریکی شب رو می‌دید.
قبل ازاینکه موبایلش قطع شه، با صدای گرفته‌ جواب داد.

"الو."

صدای مینهو رو شنید و بعد همه چیز دوباره براش یادآوری شد.

"خوابی؟"

"حرفتو بزن."

"کجایی؟"

CODE ⁷⁶⁰⁰ 'SKZ'Where stories live. Discover now