X𓍯Ten

1.8K 472 240
                                    

صورت چانگبین خنثی و بی حس بود؛ وقتی بدون توجه به هیون و حرفاش، جلو رفت و ضربه‌ی بریک رو زد و به هیون که یه چیز چرتی مثل" چرا تو اول شروع کردی' وزوز کرد، توجهی نشون نداد.
درحالی که برای ضربه زدن به توپ خم میشد، اطرافشو نگاهی انداخت. هنوز خبری از چهره‌ی آشنایی بین آدمای سالن نبود؛ پس حواسشو به بازی داد..
هیونجین جلو اومد و با دست زدن آرومی، تشویقش کرد..' یا تموم خداها، ژستش... میتونست کاری کنه، که دیگه حتی فیلم پورن ها سختش نکنن.' از تو ذهنش گذشت... و یکم از مایع‌ توی لیوان رو با لذت نوشید و بعد لیوان رو گوشه‌ی میز گذاشت. آستین هـای بلندشو کمی بالا داد و برای ضربه زدن ژست گرفت. بعد از ضربه‌ی موفقیت آمیزش، نیشخندی گوشه‌ی لباش جا خوش کرد.

چند لحظه بعد، تندی بوی الکل و بوی تیز دود سیگار محفل کوچیک اونا با جو سرد لحظاتی پیش جایگزین کرده بود. ذرات تلخ الکل، از دهن تا معده‌اش رو میسوزوند و اون برای چانگبین با طعم بهشت برابری می‌کرد. وقتی برای آخرین بار نگاهشو اطراف سالن چرخوند، از اومدن ریمن ناامید شد؛ مثل اینکه امشب حسابی سرکار بود. الان فقط منتظر این بود که به خونه برگرده و حسابی پشت تلفن داد بزنه.

هیونجین روی صندلی نشسته بود و پاهای بلندشو به آرومی با ریتم آهنگ تکون میداد. سرش سنگین شده بود و بنظر کمی مست میومد. چینی که با ضربه‌ی آخرِ چانگبین، بین ابروهاش خورد، بلطف موهای بلند و بلوندِ روی پیشونیش پنهون شد.

چانگبین بدون مکثی، نوبت خودشو بازی کرد و اینبار نتونست امتیازی بگیره.. هیونجین که منتظر همچین چیزی بود، خنده‌ی آرومی کرد و به چانگبین که حالا یه نخ سیگار لای لبش گذاشته بود، نزدیک شد و فندکشو بیرون آورد: "عصبی نباش بیبی، مطمئنم زود جبران میکنی." و به چهره‌ی خونسرد چانگبین، که کمی حرصی شد، توجهی نکرد؛ فندکشو جلو برد و سیگار چانگبین رو روشن کرد. چانگبین دستشو هُل داد و اهمیتی به اینکه اون الان کاملا مَستـه نداد :" رو اعصابم رژه نرو." هیونجین فندکشو سرجاش برگردوند و چانگبین بعد از کام عمیقی سیگارو از رو لبش برداشت و دودشو با نفس آرومی بیرون داد: "همه چیت رو اعصابمه، بخصوص اون لبخندت." هیونجین از اعتراف چانگبین، خندید و صدای خندیدنش توی فضا، مثل کوبیدن میخ به سنگ پخش شد:" اگه یکم باهام ور بری، میفهمی که خیلی هم جذابم." جملشو با نگاهی گذرا به بدنش تموم کرد و هدایت دسته‌ای از موهاش به پشت گوشش، از چشمای خمار چانگبین دور نموند...

لحظه‌ای که باید این سرگرمی رو جلوتر می‌برد، رسیده بود و حالا پای حماقت خودش در میون بود که این راه رو پیش ببره، سخت نگیره و فقط لذت ببره؛ یا این بازی رو همینجا تموم کنه. شاید کنجکاو بود که بدونه حماقت برای همچین چیز ساده‌ای چه مزه‌ای داره. اون هم وقتی که زبونِ پسر جلوش مدام محل اتصال دوتا لبشو خیس میکرد و حسابی چانگبین رو برای لمس اون طعم عجیب جلوش به هوس مینداخت.

CODE ⁷⁶⁰⁰ 'SKZ'Where stories live. Discover now